You need to sign in or sign up before continuing.
Take a photo of a barcode or cover
the audiobook is a total feat - its easily the best audiobook ive ever listened to.
challenging
dark
emotional
hopeful
inspiring
reflective
sad
tense
medium-paced
Plot or Character Driven:
Character
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Complicated
Diverse cast of characters:
Yes
It was good but there are parts of the book where it got really militarily technical that it was a pain to read. But overall, was good.
I’m calling it. 9:56pm.
I’m feeling guilty because a few years ago we saw the “sneak peek” for the Brad Pitt WWZ movie, and it was ok. My husband, more a reader of comics than novels, said the book was completely different and I should read it. I don’t think he’s ever recommended a book to me EVER. It was unearthed during our recent move, and here we are.
I have some problems.
Conundrum #1: In 2006 zombies were kind of a big deal. Making a comeback in a big way, as it were. 12 years later, however, it doesn’t really stand up. I think because the interview format doesn’t allow for any nail-biting moments. It’s told by survivors (hello spoiler!) so a few stories felt intense but still survive-y. I mean, The Walking Dead is a long-running zombie apocalypse show that KILLS EVERYONE OFF that you get to know and love, and has a follow up show to discuss how upset viewers are. This book is the opposite of that.
Conundrum #2: I love the examination of an actual world at war being told from every culture, ethnicity, vocation, etc. At times it was poignant and unfortunately still holds relevant political critiques of various world powers. However. I’m living the Trump years live and in colour. Any backhanded, passive aggressive criticism of George W. almost seems quaint considering!!
Conundrum #3: not really a conundrum as I don’t feel torn when critiquing the format Brooks chose! I get that you want to include people from every action point, but then you lose the human factor. It IS a great example of writing from different POVs, in quite an extreme way, really! Unfortunately, 1/2 way through I felt like I got the picture. And then I thought I could read a “story” a night since they weren’t overly connected. (I admit to skipping to the last few peeps, so don’t quote me on that!)
Conundrum #4: the biggest one for last. My husband really liked it (a decade ago) and thought the movie was lame (it kinda was) and he never has books that he wants me to read! I wish that I had read it right after the movie sh*t the ol’ bed, but it got overlooked. Oh the guilt! Which is funny because I’m pretty sure he won’t care at all. Or possibly even remember I’m reading it. We’re not that close. (Jk!)
It won an award for best audio, and I think that would be the best way to appreciate this feat of writing a plot from eleventy-seven points of view.
(I’m considering this a “completed read” because I really did give it the ol’ college try, and you can’t convince me I missed any WTF?! moments by skipping the last third or so...)
Sorry honey. Don’t worry, I still love you despite WWZ.
Maybe we can start a better-zombie-book club.
I’m feeling guilty because a few years ago we saw the “sneak peek” for the Brad Pitt WWZ movie, and it was ok. My husband, more a reader of comics than novels, said the book was completely different and I should read it. I don’t think he’s ever recommended a book to me EVER. It was unearthed during our recent move, and here we are.
I have some problems.
Conundrum #1: In 2006 zombies were kind of a big deal. Making a comeback in a big way, as it were. 12 years later, however, it doesn’t really stand up. I think because the interview format doesn’t allow for any nail-biting moments. It’s told by survivors (hello spoiler!) so a few stories felt intense but still survive-y. I mean, The Walking Dead is a long-running zombie apocalypse show that KILLS EVERYONE OFF that you get to know and love, and has a follow up show to discuss how upset viewers are. This book is the opposite of that.
Conundrum #2: I love the examination of an actual world at war being told from every culture, ethnicity, vocation, etc. At times it was poignant and unfortunately still holds relevant political critiques of various world powers. However. I’m living the Trump years live and in colour. Any backhanded, passive aggressive criticism of George W. almost seems quaint considering!!
Conundrum #3: not really a conundrum as I don’t feel torn when critiquing the format Brooks chose! I get that you want to include people from every action point, but then you lose the human factor. It IS a great example of writing from different POVs, in quite an extreme way, really! Unfortunately, 1/2 way through I felt like I got the picture. And then I thought I could read a “story” a night since they weren’t overly connected. (I admit to skipping to the last few peeps, so don’t quote me on that!)
Conundrum #4: the biggest one for last. My husband really liked it (a decade ago) and thought the movie was lame (it kinda was) and he never has books that he wants me to read! I wish that I had read it right after the movie sh*t the ol’ bed, but it got overlooked. Oh the guilt! Which is funny because I’m pretty sure he won’t care at all. Or possibly even remember I’m reading it. We’re not that close. (Jk!)
It won an award for best audio, and I think that would be the best way to appreciate this feat of writing a plot from eleventy-seven points of view.
(I’m considering this a “completed read” because I really did give it the ol’ college try, and you can’t convince me I missed any WTF?! moments by skipping the last third or so...)
Sorry honey. Don’t worry, I still love you despite WWZ.
Maybe we can start a better-zombie-book club.
میدونم گودریدز خودش گزینهی ریویوی اسپویلدار داره، اما همزمان وقتی اون گزینه رو فعال میکنم اصلا ریویوهام رو نشون نمیده. بنابراین شرمنده، این ریویو اسپویل داره، ولی من اون گزینه رو نمیزنم. البته اسپویلش هم اولش نیست، پس اوکیه.
قبل از اینکه خود ریویو رو شروع کنم، باید نکتهای مهم بگم: این کتاب، رمان نیست. قرار نیست شخصیتهایی باشن که به خاطر اونها کتاب رو بخونیم و و نگرانشون باشیم، بلکه تکهپارههای گزارشی از سرتاسر دنیا و حتی بعضاً خارج از کرهی زمین داریم که از اولین علائم شیوع ویروسی که زامبیها رو ایجاد کرده شروع میشه، تا زمانی که پیروزی انسانها بر زامبیها اعلام میشه. من توی چندتا از ریویوهای گودریدز دیدم که امتیاز کمی به کتاب داده بودن جهت همین. و اینکه ریویوهایی دیدم مبنی بر اینکه کتاب اونقدری که باید براشون هیجانانگیز نبوده که باز همون هم از مستند بودنش نشات میگیره؛ قاعدتاً خشکتر از کتابی هست که توی اون شخصیتی که کل کتاب باهاش همراه میشی داره با مشکلی دستوپنجه نرم میکنه یا چیزی رو بابتش از دست میده. همچنین این مشکل وجود داره که دیالوگها تقریباً همهشون مثل همدیگهان، چون راوی داستان عوض نمیشه. اما از طرفی هم ما داریم تاریخ «شفاهی» جنگ زامبیها رو میخونیم که یعنی دیالوگها ضبطشدهان. بههرحال، برای من شخصیتی به طور خاص تمرکز داستان نبود، بنابراین اهمیتی هم به این امر نمیدادم. گمونم چیزی که ما موقعی که میخونیم ازش حمایت میکنیم انسانیته، حالا هرچقدر هم آدمها رو دوست نداشته باشیم.
توی یکی دیگه از ریویوها، یک چیز جالب خوندم: «این کتاب همونقدر دربارهی زامبیهاست که انجیل دربارهی خدا.» صادقانه، این یکی از دلایلی هست که من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. خیلی گستردهاس، از خیلی ابعاد بررسی شده؛ میگم، حتی از یه ایستگاه فضایی هم گزارش داریم. از خیلی چیزها استفاده شده؛ نیرو مختص به نیروی انسانی نیست، «تهدید» فقط زامبی و انسانهای زامبینما نیست، تفاوت فرهنگی در چندین مرحله بررسی شده، مخصوصاً در «نبرد پایانی». نمیدونم، من واقعاً به خاطر این مسئله بر نویسندهاش درود میفرستم.
کتاب با وجود اینکه خودش از گزارشهای متعدد تشکیل شده، باز هم هشت فصل متفاوت داره که با توجه به ماهیت فصل، گزارشهایی پشت هم مرتب شدهان. البته یه دیباچه هم داریم که داره توضیح میده چی شده که این گزارشها دارن خونده میشن و چرا جمع شدن.
من اسمگذاری فصلها رو خیلی دوست داشتم؛ از «هشدارها» که اولین موارد گزارششده از افراد آلوده به ویروس در تعداد پایین هست، تا «وداع» که انسانها بر زامبیها پیروز شدن و دوباره به مرحلهای رسیدیم که گزارشها به مواردی تکوتوک رسیدهان.
فصلبهفصل بریم جلو؟ از همون «هشدارها» که علائم شیوع ویروس هستن شروع میکنم. من اولین گزارش این فصل رو، که از اون پزشک پیر چینی بود خیلی دوست داشتم. یعنی دیباچه اونقدری برای من قلاب ننداخت که این گزارش انداخت. فکر میکنم چون حس آشنایی همراهش بود و قولی که راجع به کتاب بهت میداد هیجانانگیز بود: آلودگی ویروسی، زامبیها و داستانهای ترسناک از این دسته. اون نفرین پیرزن برای ما بیشتر حکم پیشبینی یه داستان خوب داره. این فصل همچنین فصلی بود که گزارش «وامبرون-نایت»، که اولین گزارش تماموعیار از شرایط و خطر اینکه ویروس همهگیر هست رو داشتیم. فصل بعد، «سرزنشها»ست؛ سرزنش دولتها، سرزنش سیآیای، سرزنش چندطرفهی خود سران دولت از همدیگه، سرزنشی که کاری رو پیش نمیبره جز شیوع شدیدتر ویروس. شروع حماقت انسانی، با فاصلهای قابل توجه از پایانش. به دنبالش «هراس بزرگ» رو داریم؛ فرار آدمها برای نجات جونشون، فرار به کشتیها، چون کسی نمیتونه روی آب دنبالت بدوئه، و صدالبته، حماقت بزرگ انسانی این کتاب، «عملیات یانکرز». اینجا من عاشق اون گزارشی بودم که راجع به مقر سلبریتیها بود؛ اینکه سبک زندگیشون چطور زندگیشون رو تموم کرد. من فکر نمیکنم تا حالا به داستان زامبیای برخورده باشم که حتی از این قشر هم گزارش بده.
تا اینجا سیر نزولی داشتیم، از این به بعدش وارد تغییر به سمت سیر صعودی میشیم. توی فصل «برگشتن ورق»، واقعا ورق برمیگرده. طرحی کاربردی برای کنترل اوضاع ریخته میشه، هزینهی آشنای قربانی کردن گروهی از آدمیان به ازای گروهی که نفع بیشتری برای جمع دارن رو داریم. ایجاد منطقههای امن کمکم استارت میخوره. در «جبههی خانگی آمریکا» چگونگی کار در مناطق امن رو داریم، برای اولینبار با «کوییسلینگ» یا زامبینماها آشنا میشیم، چون قبلاً هیچ زمینهای برای تشخیصشون از زامبیهای واقعی نداشتیم. دوتا از گزارشهایی که من بسیار دوست داشتم توی این فصل بودن: اولی اون گزارش فیلمساز؛ انگار هرم مازلو داریم. وقتی امنیتی در کار نیست، نمیتونی به هنر فکر کنی. کار فیلمساز به دردش نمیخوره. بعد به درجهای از امنیت میرسی که میتونی به فیلم ساختن از شرایط فکر کنی. میتونی ازش استفاده کنی تا تاثیر روانشناختی ایجاد کنی. که «امید» رو برگردونی. من فکر میکنم امید نباید اسم اون نبرد در فصلهای بعدی میشد، چون امید از اینجا شروع شد. شاید تحریفشده بود، ولی کاملاً هم دروغ نبود. گذشته از این، کارش رو انجام داد. دومین گزارشی که من خیلی ازش لذت بردم هم گزارش فرماندهای بود که با وسایل نقلیه هوایی، بار جابجا میکردن و یکبار سقوط میکنه و کل گروهش رو از دست میده. فکر کنم اون گزارش برای من هیجانانگیزترینش بود؛ ضمن اینکه نشون داد پیروزی بر زامبیها امکانپذیره.
توی فصل «دور دنیا و اطراف آن» بالاخره بشر باقیمونده به حدی رسیده که میتونه به مقابلهی مستقیم و خارج از مناطق امن با دشمنش فکر کنه. چون دیگه آدمها با زندگیشون سازگار شدن. دوران پیش از جنگ خیلی دور به نظر میاد، حالا نرمال زندگی جایی هست که زامبیها وجود دارن و هرکسی براشون آمادهاس. «جنگ تمام عیار»، فرسایشیتر از چیزی هست که اسمش نشون میده. خیلی طولانیه و اگر با فصلهای اول مقایسه بشه، خیلی سرعت کمتر و در نتیجه هیجان کمتری هم داره. من اینجا وقتی توی گزارشی به تفاوت بین ارتش انسانی و زامبیها اشاره شد خیلی لذت بردم. اینکه یه ارتش، میتونه به سادگی نفرات ارتش دشمن رو تامین کنه؛ اما مخصوصا اینکه جمعگرایی انسانها در برابر فردگرایی زامبیها رو داشتیم. انسانها نیاز به رهبر داشتن تا بتونن نبردشون رو پیش ببرن، هر زامبی خودش میتونست نبرد رو پیش ببره. چون انگار در اصل زامبیها به حدی یک جمع واحد بودن که خواستهی یکسانی داشتن و میتونستن فردی براش عمل کنن، انسانها منحصربفرد بودن و بنابراین نیاز به رهبری برای جمعگرایی داشتن. تضاد جالبی نیست؟ از اون طرف، اگر بدون تجهیزات بخوایم انسان رو با زامبی مقایسه کنیم، یه زامبی به اندازهی یه ارتش خطرناکه، چون میتونه یه ارتش انسانی رو آلوده کنه. از انسان هم سختتر میمیره. اما قوای تفکر نداره، پس انسان به کمک تلههاش و وسیلههایی که میسازه، میتونه تنهایی تعداد قابل توجهی زامبی رو از بین ببره. زیبا نیست؟ (ببینید، من بندهی تضادهام.)
چندتا نکتهی پراکندهی دیگه در باب این فصل: بر طبل شادمانه بکوبید که شغلم میتونه به درد درگیری با زامبیها بخوره. نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی این رو فهمیدم. تازه منم که روانشناسی نظامی رو دوست دارم، تمومه دیگه، آمادهام. جوگیر هم خودتونید. بعد اینکه آهنگ جنگی داشتن! قبل از درگیری با زامبیها آهنگ آیرونمیدن پخش کردن! هرکسی این تصمیم رو گرفته، فاکینگ نابغهاس!
«وداع» پایانبندی خوبی برای داستان هست. پیروزی و پاکسازی هنوز کامل نیست، اما باز انسانیت برنده شده. چیز جالبی که این فصل داشت این بود که برگشت و وداع رو با پایانبندی گزارشهایی که در فصلهای قبل آورده بود تموم کرد. البته این مشکلی هم برای فردی مثل من داشت که یادم نمیاومد همهشون رو. تازه وقتی دیدم اسم دکتر چینی برام آشناست و شبیه گزارش اوله، فهمیدم داره همچین کاری میکنه. در دفاع خودم، گزارشهای زیادی بود. دیگه اینقدر اسم یادم نمیمونه. تازه من حافظهام برای اسم خیلی خوبه.
جمعبندی؟ کتاب محشر بود. واقعاً محشر بود. خیلی از خوندنش لذت بردم و پیشنهاد میکنم شما هم حتما بخونید. حس میکنم من با وجود اینکه فصلبهفصل هم ریویو نوشتم، هنوز کامل پردازشش نکردم و ممکنه هرازگاهی بیام اضافه کنم «راستی این هم جالب بود! این هم توش بود! اینجا رو یادم اومد!»
به این میگن کتاب خوب. کتابی که شاید زود تمومش کنی، ولی نتونی سریع ازش گذر کنی. کتابهای خوب رو دریابید.
قبل از اینکه خود ریویو رو شروع کنم، باید نکتهای مهم بگم: این کتاب، رمان نیست. قرار نیست شخصیتهایی باشن که به خاطر اونها کتاب رو بخونیم و و نگرانشون باشیم، بلکه تکهپارههای گزارشی از سرتاسر دنیا و حتی بعضاً خارج از کرهی زمین داریم که از اولین علائم شیوع ویروسی که زامبیها رو ایجاد کرده شروع میشه، تا زمانی که پیروزی انسانها بر زامبیها اعلام میشه. من توی چندتا از ریویوهای گودریدز دیدم که امتیاز کمی به کتاب داده بودن جهت همین. و اینکه ریویوهایی دیدم مبنی بر اینکه کتاب اونقدری که باید براشون هیجانانگیز نبوده که باز همون هم از مستند بودنش نشات میگیره؛ قاعدتاً خشکتر از کتابی هست که توی اون شخصیتی که کل کتاب باهاش همراه میشی داره با مشکلی دستوپنجه نرم میکنه یا چیزی رو بابتش از دست میده. همچنین این مشکل وجود داره که دیالوگها تقریباً همهشون مثل همدیگهان، چون راوی داستان عوض نمیشه. اما از طرفی هم ما داریم تاریخ «شفاهی» جنگ زامبیها رو میخونیم که یعنی دیالوگها ضبطشدهان. بههرحال، برای من شخصیتی به طور خاص تمرکز داستان نبود، بنابراین اهمیتی هم به این امر نمیدادم. گمونم چیزی که ما موقعی که میخونیم ازش حمایت میکنیم انسانیته، حالا هرچقدر هم آدمها رو دوست نداشته باشیم.
توی یکی دیگه از ریویوها، یک چیز جالب خوندم: «این کتاب همونقدر دربارهی زامبیهاست که انجیل دربارهی خدا.» صادقانه، این یکی از دلایلی هست که من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. خیلی گستردهاس، از خیلی ابعاد بررسی شده؛ میگم، حتی از یه ایستگاه فضایی هم گزارش داریم. از خیلی چیزها استفاده شده؛ نیرو مختص به نیروی انسانی نیست، «تهدید» فقط زامبی و انسانهای زامبینما نیست، تفاوت فرهنگی در چندین مرحله بررسی شده، مخصوصاً در «نبرد پایانی». نمیدونم، من واقعاً به خاطر این مسئله بر نویسندهاش درود میفرستم.
کتاب با وجود اینکه خودش از گزارشهای متعدد تشکیل شده، باز هم هشت فصل متفاوت داره که با توجه به ماهیت فصل، گزارشهایی پشت هم مرتب شدهان. البته یه دیباچه هم داریم که داره توضیح میده چی شده که این گزارشها دارن خونده میشن و چرا جمع شدن.
من اسمگذاری فصلها رو خیلی دوست داشتم؛ از «هشدارها» که اولین موارد گزارششده از افراد آلوده به ویروس در تعداد پایین هست، تا «وداع» که انسانها بر زامبیها پیروز شدن و دوباره به مرحلهای رسیدیم که گزارشها به مواردی تکوتوک رسیدهان.
فصلبهفصل بریم جلو؟ از همون «هشدارها» که علائم شیوع ویروس هستن شروع میکنم. من اولین گزارش این فصل رو، که از اون پزشک پیر چینی بود خیلی دوست داشتم. یعنی دیباچه اونقدری برای من قلاب ننداخت که این گزارش انداخت. فکر میکنم چون حس آشنایی همراهش بود و قولی که راجع به کتاب بهت میداد هیجانانگیز بود: آلودگی ویروسی، زامبیها و داستانهای ترسناک از این دسته. اون نفرین پیرزن برای ما بیشتر حکم پیشبینی یه داستان خوب داره. این فصل همچنین فصلی بود که گزارش «وامبرون-نایت»، که اولین گزارش تماموعیار از شرایط و خطر اینکه ویروس همهگیر هست رو داشتیم. فصل بعد، «سرزنشها»ست؛ سرزنش دولتها، سرزنش سیآیای، سرزنش چندطرفهی خود سران دولت از همدیگه، سرزنشی که کاری رو پیش نمیبره جز شیوع شدیدتر ویروس. شروع حماقت انسانی، با فاصلهای قابل توجه از پایانش. به دنبالش «هراس بزرگ» رو داریم؛ فرار آدمها برای نجات جونشون، فرار به کشتیها، چون کسی نمیتونه روی آب دنبالت بدوئه، و صدالبته، حماقت بزرگ انسانی این کتاب، «عملیات یانکرز». اینجا من عاشق اون گزارشی بودم که راجع به مقر سلبریتیها بود؛ اینکه سبک زندگیشون چطور زندگیشون رو تموم کرد. من فکر نمیکنم تا حالا به داستان زامبیای برخورده باشم که حتی از این قشر هم گزارش بده.
تا اینجا سیر نزولی داشتیم، از این به بعدش وارد تغییر به سمت سیر صعودی میشیم. توی فصل «برگشتن ورق»، واقعا ورق برمیگرده. طرحی کاربردی برای کنترل اوضاع ریخته میشه، هزینهی آشنای قربانی کردن گروهی از آدمیان به ازای گروهی که نفع بیشتری برای جمع دارن رو داریم. ایجاد منطقههای امن کمکم استارت میخوره. در «جبههی خانگی آمریکا» چگونگی کار در مناطق امن رو داریم، برای اولینبار با «کوییسلینگ» یا زامبینماها آشنا میشیم، چون قبلاً هیچ زمینهای برای تشخیصشون از زامبیهای واقعی نداشتیم. دوتا از گزارشهایی که من بسیار دوست داشتم توی این فصل بودن: اولی اون گزارش فیلمساز؛ انگار هرم مازلو داریم. وقتی امنیتی در کار نیست، نمیتونی به هنر فکر کنی. کار فیلمساز به دردش نمیخوره. بعد به درجهای از امنیت میرسی که میتونی به فیلم ساختن از شرایط فکر کنی. میتونی ازش استفاده کنی تا تاثیر روانشناختی ایجاد کنی. که «امید» رو برگردونی. من فکر میکنم امید نباید اسم اون نبرد در فصلهای بعدی میشد، چون امید از اینجا شروع شد. شاید تحریفشده بود، ولی کاملاً هم دروغ نبود. گذشته از این، کارش رو انجام داد. دومین گزارشی که من خیلی ازش لذت بردم هم گزارش فرماندهای بود که با وسایل نقلیه هوایی، بار جابجا میکردن و یکبار سقوط میکنه و کل گروهش رو از دست میده. فکر کنم اون گزارش برای من هیجانانگیزترینش بود؛ ضمن اینکه نشون داد پیروزی بر زامبیها امکانپذیره.
توی فصل «دور دنیا و اطراف آن» بالاخره بشر باقیمونده به حدی رسیده که میتونه به مقابلهی مستقیم و خارج از مناطق امن با دشمنش فکر کنه. چون دیگه آدمها با زندگیشون سازگار شدن. دوران پیش از جنگ خیلی دور به نظر میاد، حالا نرمال زندگی جایی هست که زامبیها وجود دارن و هرکسی براشون آمادهاس. «جنگ تمام عیار»، فرسایشیتر از چیزی هست که اسمش نشون میده. خیلی طولانیه و اگر با فصلهای اول مقایسه بشه، خیلی سرعت کمتر و در نتیجه هیجان کمتری هم داره. من اینجا وقتی توی گزارشی به تفاوت بین ارتش انسانی و زامبیها اشاره شد خیلی لذت بردم. اینکه یه ارتش، میتونه به سادگی نفرات ارتش دشمن رو تامین کنه؛ اما مخصوصا اینکه جمعگرایی انسانها در برابر فردگرایی زامبیها رو داشتیم. انسانها نیاز به رهبر داشتن تا بتونن نبردشون رو پیش ببرن، هر زامبی خودش میتونست نبرد رو پیش ببره. چون انگار در اصل زامبیها به حدی یک جمع واحد بودن که خواستهی یکسانی داشتن و میتونستن فردی براش عمل کنن، انسانها منحصربفرد بودن و بنابراین نیاز به رهبری برای جمعگرایی داشتن. تضاد جالبی نیست؟ از اون طرف، اگر بدون تجهیزات بخوایم انسان رو با زامبی مقایسه کنیم، یه زامبی به اندازهی یه ارتش خطرناکه، چون میتونه یه ارتش انسانی رو آلوده کنه. از انسان هم سختتر میمیره. اما قوای تفکر نداره، پس انسان به کمک تلههاش و وسیلههایی که میسازه، میتونه تنهایی تعداد قابل توجهی زامبی رو از بین ببره. زیبا نیست؟ (ببینید، من بندهی تضادهام.)
چندتا نکتهی پراکندهی دیگه در باب این فصل: بر طبل شادمانه بکوبید که شغلم میتونه به درد درگیری با زامبیها بخوره. نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی این رو فهمیدم. تازه منم که روانشناسی نظامی رو دوست دارم، تمومه دیگه، آمادهام. جوگیر هم خودتونید. بعد اینکه آهنگ جنگی داشتن! قبل از درگیری با زامبیها آهنگ آیرونمیدن پخش کردن! هرکسی این تصمیم رو گرفته، فاکینگ نابغهاس!
«وداع» پایانبندی خوبی برای داستان هست. پیروزی و پاکسازی هنوز کامل نیست، اما باز انسانیت برنده شده. چیز جالبی که این فصل داشت این بود که برگشت و وداع رو با پایانبندی گزارشهایی که در فصلهای قبل آورده بود تموم کرد. البته این مشکلی هم برای فردی مثل من داشت که یادم نمیاومد همهشون رو. تازه وقتی دیدم اسم دکتر چینی برام آشناست و شبیه گزارش اوله، فهمیدم داره همچین کاری میکنه. در دفاع خودم، گزارشهای زیادی بود. دیگه اینقدر اسم یادم نمیمونه. تازه من حافظهام برای اسم خیلی خوبه.
جمعبندی؟ کتاب محشر بود. واقعاً محشر بود. خیلی از خوندنش لذت بردم و پیشنهاد میکنم شما هم حتما بخونید. حس میکنم من با وجود اینکه فصلبهفصل هم ریویو نوشتم، هنوز کامل پردازشش نکردم و ممکنه هرازگاهی بیام اضافه کنم «راستی این هم جالب بود! این هم توش بود! اینجا رو یادم اومد!»
به این میگن کتاب خوب. کتابی که شاید زود تمومش کنی، ولی نتونی سریع ازش گذر کنی. کتابهای خوب رو دریابید.
I started reading this book on a whim: the movie was coming out in a few days and I decided to skim through it before I see the film adaptation. I didn't really have any expectations for this book, because I never saw zombies as a novel-worthy subject, despite my love for dystopian and sci-fi related things. So here I was, just a few pages in and realizing World War Z was worth putting the rest of my life (including sleep) on hold for.
What immediately drew me in was the way this book is written: it doesn't follow a specific character, it's not about one person's quest to save the world or their own life - it's a collection of many stories, that paints a picture of humanity as a whole. The narrator, who isn't ever actually named, conducts a series of interviews with people from different countries and socio-economic backgrounds. Those interviews are what the book consists of. I found this to be a thought-provoking commentary on survivalism, politics, corruption and personal gain.
World War Z is broken up into eight sections: Warnings, Blame, The Great Panic, Turning the Tide, Home Front USA, Around the World and Above, Total War, Good-Byes. Each section contains multiple stories, ranging in length. I'm not going to lie, the lack of a central character can make the book hard to relate to at times. Personally, I found most of the interviews very interesting, but there were a few I almost gave up on. My favorite was about Colonel Christina Eliopolis from the Home Front USA section: it's one of the longer stories and it's about a pilot, who crashes in zombie-infested territory with nobody but a radio operator to help her.
I think the overall tone of the book is best described by this quote from the Good-Byes section:
“I’ve heard it said that the Holocaust has no survivors, that even those who managed to remain technically alive were so irreparably damaged, that their spirit, their soul, the person that they were supposed to be, was gone forever. I’d like to think that’s not true. But if it is, then no one on Earth survived this war.”
It's not all grim, of course, but don't look for an "all-is-well-again" ending either. All those who survived went through great changes, as one would expect. I loved how different all of the interviews and personalities were, and yet all of them felt unified. I enjoyed the writing a lot for its flow, intelligence and details. I also liked the abundance of footnotes, that were a mix of real life facts and fictional details. I'll admit, I actually got to a point where I started googling them to distinguish one from the other - the seriousness of the book had me caught up. It really does read as a collection historial accounts.
I thought World War Z was absolutely brilliant. That being said, I don't think it's for everyone. It's about the human nature rather than the zombies, but a lot of it is also full of terms, ranks and technical details. I feel like it's one of those books readers either love or hate. Once again, I loved it!
What immediately drew me in was the way this book is written: it doesn't follow a specific character, it's not about one person's quest to save the world or their own life - it's a collection of many stories, that paints a picture of humanity as a whole. The narrator, who isn't ever actually named, conducts a series of interviews with people from different countries and socio-economic backgrounds. Those interviews are what the book consists of. I found this to be a thought-provoking commentary on survivalism, politics, corruption and personal gain.
World War Z is broken up into eight sections: Warnings, Blame, The Great Panic, Turning the Tide, Home Front USA, Around the World and Above, Total War, Good-Byes. Each section contains multiple stories, ranging in length. I'm not going to lie, the lack of a central character can make the book hard to relate to at times. Personally, I found most of the interviews very interesting, but there were a few I almost gave up on. My favorite was about Colonel Christina Eliopolis from the Home Front USA section: it's one of the longer stories and it's about a pilot, who crashes in zombie-infested territory with nobody but a radio operator to help her.
I think the overall tone of the book is best described by this quote from the Good-Byes section:
“I’ve heard it said that the Holocaust has no survivors, that even those who managed to remain technically alive were so irreparably damaged, that their spirit, their soul, the person that they were supposed to be, was gone forever. I’d like to think that’s not true. But if it is, then no one on Earth survived this war.”
It's not all grim, of course, but don't look for an "all-is-well-again" ending either. All those who survived went through great changes, as one would expect. I loved how different all of the interviews and personalities were, and yet all of them felt unified. I enjoyed the writing a lot for its flow, intelligence and details. I also liked the abundance of footnotes, that were a mix of real life facts and fictional details. I'll admit, I actually got to a point where I started googling them to distinguish one from the other - the seriousness of the book had me caught up. It really does read as a collection historial accounts.
I thought World War Z was absolutely brilliant. That being said, I don't think it's for everyone. It's about the human nature rather than the zombies, but a lot of it is also full of terms, ranks and technical details. I feel like it's one of those books readers either love or hate. Once again, I loved it!
adventurous
dark
mysterious
reflective
fast-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
N/A
Loveable characters:
Yes
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
N/A
This book is a cool depiction of what a Zonbie World War would have looked like, told from the vantage point of dozens of different people from different countries!
Graphic: War
adventurous
dark
fast-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
No
Loveable characters:
Yes
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
No
fast-paced
adventurous
dark
emotional
funny
hopeful
reflective
tense
fast-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
Complicated
Loveable characters:
No
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
No