You need to sign in or sign up before continuing.
Take a photo of a barcode or cover
adventurous
dark
mysterious
tense
fast-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
No
Loveable characters:
No
Diverse cast of characters:
No
Flaws of characters a main focus:
No
Thought this book was fine. Cool concept that was well thought out and explored. Not the biggest fan of the writing. Characters weren't that interesting. I didn't dislike them, but I didn't care what happened to them. As for the central mystery it wasn't that intriguing and I didn't feel any satisfaction when it was solved partly because there were a series of revelations towards the end which happened to quickly to have any impact. The third act villains were another reason this book left me disappointed. One of them you meet once and only hear about in the previous chapter, the other you meet twice and is never given a satisfying motivation, he just wants money I guess?
دلیلی که هر شخص بوی بدن خودش رو تشخیص نمیده اینه که مغز به معنای واقعی به این بو عادت کرده و کلا نشنیده میگیره. وقتی هم که به خودمون عطر میزنیم، اولش مغز واکنش نشون میده ولی بعد از گذشت مدتی باز هم دیگه بوی عطر رو تشخیص نمیدیم و مغز دوباره شروع به نشنیده گرفتن میکنه. پس برای تشخیص بوی بدن یا دهن خودتون باید از دوستانتون بپرسید و به دماغتون اعتماد نکنید
مغز همیشه در حال دریافت پیام هست و بعد از اون واکنش عصبانیت، ترس، انزجار، خوشحالی، بیتفاوتی و.. نشون میدیم
حس بویایی از لحاظ عادت کردن از همهی حسها قویتر عمل میکنه. بینایی و شنوایی شاید به تمرین و تلاش بیشتری نیاز داشته باشن ولی فکر میکنم هر روز در حال انجام دادنش هستیم. به خبر جنگ بین اسرائیل و فلسطین عادت کردیم و ندیده و نشنیده میگیریم و برامون مهم نیست، در حالی که این وسط کلی آدم کشته و کلی خونواده از بین میره. ولی اگه خبر یه حملهی تروریستی توی فرانسه یا ژاپن رو بشنویم، واکنش بیشتری نشون میدیم و هشتگ میزنیم چون چون مغز به دیدن و شنیدن همچین خبری عادت نداره. خیلی وقتها فقر دیگران رو نادیده میگیریم تا شب بتونیم راحت بخوابیم
مرزبندیهایی که بشر برای خودش مشخص میکنه تأثیر عجیبی روی نادیده گرفتن داره. این مرزبندیها میتونه اجتماعات خیلی کوچک مثل یه کلاس یا محله باشه و به تیم فوتبال، شهر، کشور و ملیت، دین و ایدئولوژی ادامه پیدا کنه. بخاطر همین هست که سیاستمدارهای یه کشور میتونن خیلی راحت مردم کشور خودشون رو به خاک و خون بکشن، چون مرزهای اون سیاستمدارها با مرزهای اون مردم متفاوته و درد و مرگ و رنجشون رو نادیده میگیرن و براشون اهمیتی نداره
داستان شهر و شهر طرفای اروپای شرقی جریان داره، جایی که دو شهرکشورِ بشل و القوما توی یک نقطهی جغرافیایی قرار گرفتن و داخل همدیگه هستند. هر شهر برای خودش سیاست، فرهنگ، زبان، پرچم و واحد پول جدا داره
فضای شهریِ بشل شبیه شهرهای کمونیستی و قدیمی اروپای شرقیه. درب و داغون، کثیف و دلگیر که پیشرفتی هم نمیکنه ولی القوما شبیه شهرهای مدرن غربیه که توی شب نورپردازیهای نئونی جلوهی زیبایی به شهر میدن و برعکس بشل، هر روز در حال پیشرفته
دو شهر بعد از جنگهایی که باهم داشتن، حالا در صلح هستن اما قوانین خاصی وضع شده. شهروندای هر شهر تحت هر شرایطی باید به طور کامل اتفاقای توی شهر دیگه رو نادیده بگیرن و به اونها واکنشی نشون ندن. هر اتفاقی هم بیفته مهم نیست. مثلا خونهی یک نفر توی القوماست، اگر شب به خونهی همسایهی بشلی حمله کنن و شوهر خونواده رو به قتل برسونن و به زنها و دخترهای اون خونه تجاوز کنن، همسایهی القومایی باید ندیده و نشنیده بگیره و حق هیچ واکنشی نداره و حتی تلفن زدن به پلیس هم جرمه. حالا اگه این وسط یه شهروند قانون رو بشکنه چه اتفاقی میفته؟
یه سازمان برادر بزرگطوری به اسم "نقص حریم" وجود داره که مواظب رفتار شهروندای هر دو شهر هست و نقضکنندههای حریم رو محو میکنه! به همین سادگی
در مورد داستانِ اصلی و پرونده چیز زیادی نمیگم. راوی یه بازرس بشلی از دایرهی جنایات حاد هست به اسم بورلو و اول داستان جنازهی یه دختر پیدا میشه و ادامهی ماجرا که خودتون میخونید
مثل اکثر داستانای پلیسی گاهی حس میکنید که از داستان عقب افتادید و سرنخها رو نمیگیرید ولی در پایان همهچی به خوبی کنار هم قرار میگیره
از ترجمه هم راضی بودم. فقط ترجمهی کتابی دیالوگا به من نمیچسبه و کتاب رو خشک درمیاره

بی بی سی هم یه مینی سریال 4 قسمتی از روی کتاب ساخته که خیلی پرت و پلاست و اصلا و ابدا پیشنهاد نمیکنم
مغز همیشه در حال دریافت پیام هست و بعد از اون واکنش عصبانیت، ترس، انزجار، خوشحالی، بیتفاوتی و.. نشون میدیم
حس بویایی از لحاظ عادت کردن از همهی حسها قویتر عمل میکنه. بینایی و شنوایی شاید به تمرین و تلاش بیشتری نیاز داشته باشن ولی فکر میکنم هر روز در حال انجام دادنش هستیم. به خبر جنگ بین اسرائیل و فلسطین عادت کردیم و ندیده و نشنیده میگیریم و برامون مهم نیست، در حالی که این وسط کلی آدم کشته و کلی خونواده از بین میره. ولی اگه خبر یه حملهی تروریستی توی فرانسه یا ژاپن رو بشنویم، واکنش بیشتری نشون میدیم و هشتگ میزنیم چون چون مغز به دیدن و شنیدن همچین خبری عادت نداره. خیلی وقتها فقر دیگران رو نادیده میگیریم تا شب بتونیم راحت بخوابیم
مرزبندیهایی که بشر برای خودش مشخص میکنه تأثیر عجیبی روی نادیده گرفتن داره. این مرزبندیها میتونه اجتماعات خیلی کوچک مثل یه کلاس یا محله باشه و به تیم فوتبال، شهر، کشور و ملیت، دین و ایدئولوژی ادامه پیدا کنه. بخاطر همین هست که سیاستمدارهای یه کشور میتونن خیلی راحت مردم کشور خودشون رو به خاک و خون بکشن، چون مرزهای اون سیاستمدارها با مرزهای اون مردم متفاوته و درد و مرگ و رنجشون رو نادیده میگیرن و براشون اهمیتی نداره
داستان شهر و شهر طرفای اروپای شرقی جریان داره، جایی که دو شهرکشورِ بشل و القوما توی یک نقطهی جغرافیایی قرار گرفتن و داخل همدیگه هستند. هر شهر برای خودش سیاست، فرهنگ، زبان، پرچم و واحد پول جدا داره
فضای شهریِ بشل شبیه شهرهای کمونیستی و قدیمی اروپای شرقیه. درب و داغون، کثیف و دلگیر که پیشرفتی هم نمیکنه ولی القوما شبیه شهرهای مدرن غربیه که توی شب نورپردازیهای نئونی جلوهی زیبایی به شهر میدن و برعکس بشل، هر روز در حال پیشرفته
دو شهر بعد از جنگهایی که باهم داشتن، حالا در صلح هستن اما قوانین خاصی وضع شده. شهروندای هر شهر تحت هر شرایطی باید به طور کامل اتفاقای توی شهر دیگه رو نادیده بگیرن و به اونها واکنشی نشون ندن. هر اتفاقی هم بیفته مهم نیست. مثلا خونهی یک نفر توی القوماست، اگر شب به خونهی همسایهی بشلی حمله کنن و شوهر خونواده رو به قتل برسونن و به زنها و دخترهای اون خونه تجاوز کنن، همسایهی القومایی باید ندیده و نشنیده بگیره و حق هیچ واکنشی نداره و حتی تلفن زدن به پلیس هم جرمه. حالا اگه این وسط یه شهروند قانون رو بشکنه چه اتفاقی میفته؟
یه سازمان برادر بزرگطوری به اسم "نقص حریم" وجود داره که مواظب رفتار شهروندای هر دو شهر هست و نقضکنندههای حریم رو محو میکنه! به همین سادگی
در مورد داستانِ اصلی و پرونده چیز زیادی نمیگم. راوی یه بازرس بشلی از دایرهی جنایات حاد هست به اسم بورلو و اول داستان جنازهی یه دختر پیدا میشه و ادامهی ماجرا که خودتون میخونید
مثل اکثر داستانای پلیسی گاهی حس میکنید که از داستان عقب افتادید و سرنخها رو نمیگیرید ولی در پایان همهچی به خوبی کنار هم قرار میگیره
از ترجمه هم راضی بودم. فقط ترجمهی کتابی دیالوگا به من نمیچسبه و کتاب رو خشک درمیاره

بی بی سی هم یه مینی سریال 4 قسمتی از روی کتاب ساخته که خیلی پرت و پلاست و اصلا و ابدا پیشنهاد نمیکنم
strikingly bureaucratic, though to be expected when the worlds of SCIENCE FICTION and DETECTIVE FICTION collide. Author asks you to suspend your disbelief in the uncovering of the murder mystery that you are already suspending as part of the premise, which feels a little silly (spoiler: two cities coexist in the same geographical space but it’s apparently ludicrous that there could be a third ).
Anyway I guess it was a pleasant surprise that it didn’t turn into an obvious commentary on class as it could have been (this city is the RICH city and this one is the POOR one), and I liked the way the world was built so that the cities had a place in the international economy and imagination. but it was written like it REALLYYYY wanted a movie adaptation.
Anyway I guess it was a pleasant surprise that it didn’t turn into an obvious commentary on class as it could have been (this city is the RICH city and this one is the POOR one), and I liked the way the world was built so that the cities had a place in the international economy and imagination. but it was written like it REALLYYYY wanted a movie adaptation.
mysterious
slow-paced
Plot or Character Driven:
A mix
Strong character development:
Complicated
Loveable characters:
N/A
Diverse cast of characters:
N/A
Flaws of characters a main focus:
Complicated
adventurous
dark
mysterious
tense
fast-paced
adventurous
mysterious
slow-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
No
Loveable characters:
No
Diverse cast of characters:
No
Flaws of characters a main focus:
No
mysterious
reflective
medium-paced
Plot or Character Driven:
A mix
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Yes
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
Complicated
challenging
dark
mysterious
medium-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
Complicated
Loveable characters:
No
Diverse cast of characters:
Complicated
Flaws of characters a main focus:
No
China Mieville does a wonderful job with this book. He creates a vibrant, well-realized cityscape that is split (but not exactly) into two. An engrossing mystery takes us between the city(ies) of Beszel and Ul Qoma. They're two distinct cultures but where the walls between them aren't literal. Instead, citizens of Beszel and Ul Qoma self-regulate their perceptions and thoughts as to not even see the other city, even though the two are often overlapping. Detective Tyador Borlu is a compelling main character, someone who doesn't really want to be investigating the central mystery but is compelled to anyway. His eventual partners, Corwi and Dhatt, both add a lot to their portions of the book. But where Mieville shines the brightest here is in the worldbuilding of Beszel/Ul Qoma and the construction of their people, cultures, politics, and how they interact with the rest of the world (one fun bit is that Ul Qoma is sanctioned by the US but Beszel isn't despite being highly intertwined). I would recommend.