Scan barcode
eul4lieeee's review against another edition
2.0
Ce livre, a défaut de meilleur mots, était horrible.
tiffany_aching99's review
adventurous
funny
lighthearted
reflective
fast-paced
- Plot- or character-driven? A mix
- Strong character development? It's complicated
- Loveable characters? Yes
- Diverse cast of characters? N/A
- Flaws of characters a main focus? Yes
3.5
hinaryy's review
reflective
fast-paced
- Plot- or character-driven? N/A
- Strong character development? N/A
- Loveable characters? It's complicated
- Diverse cast of characters? N/A
- Flaws of characters a main focus? No
3.75
reading_hannah_nass_657's review
reflective
medium-paced
- Plot- or character-driven? Character
- Strong character development? No
- Loveable characters? No
- Diverse cast of characters? No
- Flaws of characters a main focus? N/A
2.5
robertkhorsand's review against another edition
3.0
کرگدن یک نمایشنامهی ساده نیست.
اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آنها مناسب نیست به یک گله میپیوندند. در دنیای یونسکو، اصول آدمی رها شده و هیچیک از این اصول که زمانی مردمانش تحت هیچ شرایطی حاضر نمیشدند به آن پشت کنند دیگر توان نفوذ در پوست کلفت کرگدن را نداشته و در نتیجه تمام آن ایدئولوژیها بر باد میرود. کرگدن مناسب تمام سنین نیست. البته منظور من به طور مشخص به توان خواننده از سنی به بعد به جهت بررسی امور پرداخته شده در اثر است، وگرنه یک کودک نیز میتواند آنرا خوانده و حین خواندنش بخندد و پس از پایان هم چیزی جز نام کرگدن در ذهنش باقی نماند.
هستهی داستان کرگدن برای من غریبه نبود.
مسخ شدن انسان را به زیبایی هرچه تمامتر در شاهکار کافکای عزیزم، و همچنین مواجههی انسان با تسخیر این دنیا توسط موجودات دیگر را در شاهکار آقای «کارل چابک» تحت عنوان «جنگ با بزمجهها» و همچنین نمونهی کوچکتر آنرا در «شهر گربهها» از موراکامی عزیزم خوانده بودم. هر بار که فکر میکنم، میبینم هیچ موجودی به خودخواهی، طمعکاری و قدرتطلبی انسان در این دنیا زندگی نمیکند و حاضر است برای بقای خود دست به هر اقدام بزند حتی اگر آن اقدام برخلاف اصول و ایدئولوژیهایی باشد که خود برای آنها تا پای جان میجنگد.
کرگدن، نمایشنامهای پوچ و بیارزش نبود.
تلاش اوژین یونسکو برای نشان دادن ترس و واهمهاش از دسیسههایی بود که ناگهان به وجود میآیند و نیروی موجش انسان را بیاراده به سوی هدفی مشترک سوق میدهد.
در اینجا لازم است، با زنده نگاه داشتن یاد عباسآقای معروفی، نقل قولی کنم به قلم او از کتاب «فریدون سه پسر داشت»:
"گیج و گول بودیم،بی هدف بودیم. از شکستن و آتش زدن کیف میکردیم و نمیدانستیم چه میخواهیم. دود چشمهای ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمان نپرسیدیم چرا؟"
در داستان کرگدن همه چیز به خوبی و خوشی میگذرد تا اینکه ناگهان دسیسهای به وقوع میپیوندد. مردم کم کم متوجه میشوند که در جایی که تاکنون کرگدن دیده نشده، آنها وارد شهرشان شدهاند. در ابتدا عدهای انکار میکنند و به سادگی از این موضوع عبور میکنند. عدهای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم میکنند اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست. مردم بدون آنکه توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد را داشته باشند، سعی میکنند همرنگ موضوع شده و اینچنین میشود که کرگدن شدن مود میشود. بازماندههای مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن میشوند و تنها قهرمان داستان انسان باقی میماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدنها احاطه شده است. کرگدنها تشویقش میکنند که همرنگ آنها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان میرسد با فریاد میگوید:
در مقابل همهی شما از خود دفاع میکنم. من آخرین نفر از آدمیزاد هستم و تا آخر همینطور انسان میمانم. من تسلیم نمیشوم.
کرگدن نمایشنامهای خشک و بدون ظرافتهای ادبی بود.
نه هستهی داستان برای من جذابیت داشت، نه نویسنده آنطور که باید به داستانش پرداخت و نه مترجم کتاب، آقای جلال آلاحمد اینکاره بود. آقاجلال مترجم نیست و اگر زنده بود و او را میدیدم، به او میگفتم:
آقاجان، صد میدم شما دیگه ترجمه نکن.
فایل پیدیاف ترجمهی فارسی نمایشنامه را از لینک زیر میتوانید دانلود نمایید.
https://t.me/reviewsbysoheil/662
بیست و یکم مردادماه یکهزار و چهارصد و دو
اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آنها مناسب نیست به یک گله میپیوندند. در دنیای یونسکو، اصول آدمی رها شده و هیچیک از این اصول که زمانی مردمانش تحت هیچ شرایطی حاضر نمیشدند به آن پشت کنند دیگر توان نفوذ در پوست کلفت کرگدن را نداشته و در نتیجه تمام آن ایدئولوژیها بر باد میرود. کرگدن مناسب تمام سنین نیست. البته منظور من به طور مشخص به توان خواننده از سنی به بعد به جهت بررسی امور پرداخته شده در اثر است، وگرنه یک کودک نیز میتواند آنرا خوانده و حین خواندنش بخندد و پس از پایان هم چیزی جز نام کرگدن در ذهنش باقی نماند.
هستهی داستان کرگدن برای من غریبه نبود.
مسخ شدن انسان را به زیبایی هرچه تمامتر در شاهکار کافکای عزیزم، و همچنین مواجههی انسان با تسخیر این دنیا توسط موجودات دیگر را در شاهکار آقای «کارل چابک» تحت عنوان «جنگ با بزمجهها» و همچنین نمونهی کوچکتر آنرا در «شهر گربهها» از موراکامی عزیزم خوانده بودم. هر بار که فکر میکنم، میبینم هیچ موجودی به خودخواهی، طمعکاری و قدرتطلبی انسان در این دنیا زندگی نمیکند و حاضر است برای بقای خود دست به هر اقدام بزند حتی اگر آن اقدام برخلاف اصول و ایدئولوژیهایی باشد که خود برای آنها تا پای جان میجنگد.
کرگدن، نمایشنامهای پوچ و بیارزش نبود.
تلاش اوژین یونسکو برای نشان دادن ترس و واهمهاش از دسیسههایی بود که ناگهان به وجود میآیند و نیروی موجش انسان را بیاراده به سوی هدفی مشترک سوق میدهد.
در اینجا لازم است، با زنده نگاه داشتن یاد عباسآقای معروفی، نقل قولی کنم به قلم او از کتاب «فریدون سه پسر داشت»:
"گیج و گول بودیم،بی هدف بودیم. از شکستن و آتش زدن کیف میکردیم و نمیدانستیم چه میخواهیم. دود چشمهای ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمان نپرسیدیم چرا؟"
در داستان کرگدن همه چیز به خوبی و خوشی میگذرد تا اینکه ناگهان دسیسهای به وقوع میپیوندد. مردم کم کم متوجه میشوند که در جایی که تاکنون کرگدن دیده نشده، آنها وارد شهرشان شدهاند. در ابتدا عدهای انکار میکنند و به سادگی از این موضوع عبور میکنند. عدهای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم میکنند اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست. مردم بدون آنکه توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد را داشته باشند، سعی میکنند همرنگ موضوع شده و اینچنین میشود که کرگدن شدن مود میشود. بازماندههای مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن میشوند و تنها قهرمان داستان انسان باقی میماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدنها احاطه شده است. کرگدنها تشویقش میکنند که همرنگ آنها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان میرسد با فریاد میگوید:
در مقابل همهی شما از خود دفاع میکنم. من آخرین نفر از آدمیزاد هستم و تا آخر همینطور انسان میمانم. من تسلیم نمیشوم.
کرگدن نمایشنامهای خشک و بدون ظرافتهای ادبی بود.
نه هستهی داستان برای من جذابیت داشت، نه نویسنده آنطور که باید به داستانش پرداخت و نه مترجم کتاب، آقای جلال آلاحمد اینکاره بود. آقاجلال مترجم نیست و اگر زنده بود و او را میدیدم، به او میگفتم:
آقاجان، صد میدم شما دیگه ترجمه نکن.
فایل پیدیاف ترجمهی فارسی نمایشنامه را از لینک زیر میتوانید دانلود نمایید.
https://t.me/reviewsbysoheil/662
بیست و یکم مردادماه یکهزار و چهارصد و دو
jessica_siegel's review
i didn’t read it i watched it but i’m counting that because literally why not i consumed it nonetheless.
caliesha's review against another edition
~read for theatre class~
An interesting (although at times, overt) allegory for the rise of fascist conformity in Nazi Germany. Ionesco is very good at writing paralleling dialogue, where two conversations unfold on opposite sides of the stage and work to tell the audience something without engaging verbally. I've read that Durand was supposed to represent Sartre's mild reaction and subsequent justification to Stalin's communism but if I'm honest that is not something I picked up on myself. Overall it was well executed but a bit too obvious at times.
An interesting (although at times, overt) allegory for the rise of fascist conformity in Nazi Germany. Ionesco is very good at writing paralleling dialogue, where two conversations unfold on opposite sides of the stage and work to tell the audience something without engaging verbally. I've read that Durand was supposed to represent Sartre's mild reaction and subsequent justification to Stalin's communism but if I'm honest that is not something I picked up on myself. Overall it was well executed but a bit too obvious at times.