A review by mesiosteu
ما دروغگو بودیم by E. Lockhart

3.0

داستان و ایده برای من چیز جالب یا خاصی نداشت ولی خب نحوه نگارشش می‌تونم بگم باعث شد ادامه‌ش بدم. نمی‌تونم بگم شوکه‌کننده نبود اما اونقدری هم بهم شوک زیاد یا به اندازه‌ای وارد نکرد که بگم شگفت‌زده شدم.
پشت جلد کتاب نوشته شده "رمانی امروزی، پیچیده و هیجان‌انگیز". من درمورد اینکه امروزی بود یا نه نظری ندارم، چون اصلا توی اجتماع نبود که بخوام بگم امروزی بوده فضاش یا نه چون رسما توی جزیره همه‌چیز رخ می‌داد؛ اما درمورد پیچیدگی و هیجان‌انگیز بودنش حرف دارم. ابتدا اینکه برای شخص من ذره‌ای هیجان انگیز نبود. دوم اینکه متوجه‌ی پیچیدگی‌ای در طول داستان نشدم، بیشتر نویسنده صرفا نادانسته‌های خواننده رو با ترتیب مورد نظرش تبدیل به دانسته‌ها می‌کرد و توی این روند به شخصه متوجه‌ی پیچیدگی یا ارتباط خاصی بین این نادانسته‌ها نشدم.
فارغ از این‌ها دوست داشتنی نوشته شده بود و بریده‌های خوبی داشت(طوری که یک ستاره به دلیل همین بریده‌ها بهش داده میشه).

"گت گفت: «من دیگه باور ندارم. اون سفر به هند، فقر. هیچ خدایی که بتونم تصور کنم اجازه نمی‌ده همچین اتفاقی بیوفته. بعد به خونه برگشتم و کم‌کم اون رو توی خیابون‌های نیویورک هم دیدم. مردم ثروتمندترین ملت دنیا مریض بودن و از گرسنگی می‌مردن. قضیه اینه که... من نمی‌تونم فکر کنم کسی نظاره‌گر این مردم باشه، که یعنی هیچ‌کسی نظاره‌گر من هم نیست.»
«این تو رو آدم بدی نمی‌کنه.»"


"از روشن‌ترین افکارم برای تو می‌نویسم، اما هیچ‌وقت از افکار تاریک چیزی نمی‌گویم، با وجود این‌که همه‌ی ساعات به آن‌ها فکر می‌کنم."

"او مریض بودن را با شجاع بودن اشتباه گرفته بود و از درد و رنج جان می‌کند، در حالی که تصور می‌کرد برای آن سزاوار تحسین است."