A review by yasmin69801
Beside the Sea by Véronique Olmi

5.0

This book plain killed me. I'll probably write about it after I can catch my breath.
داستان مادرى فرانسوى (و احتمالا جوان و بى پول، و هرگز همسرى نداشته) و دو پسر كوچكش كه به كنار دريا ميروند احتمالا بايد داستان شادى باشد.
اين طور نيست.
اولمى اين كتاب رو بعد از خوندن يك خبر توى روزنامه مينويسه. به زيبايى و درستى خودش رو توى قالب اون مادر قرار ميده، مادرى كه خسته و خسته ست، از باران، از گرسنگى، از اينكه تمام پس اندازش رو سكه ها تشكيل ميدن و براى خرج كردن اونها هر دفعه بايد به فروشنده ها توضيح بده كه همين پولها رو فقط داره، و البته، از نا اميد كردن دو پسر كوچكش. استان نه ساله، ظاهرا بچه باهوش و با كفايتيه كه ميتونه از پس خودش و برادر كوچيكترش بربياد. كوين شش ساله، يه پسر كوچيك و شيرينه كه هنوز هرچيزى كه مامان بگه رو با تمام وجود باور ميكنه. توصيفات كتاب عالى ان. ميشه فهميد اون دهكده ى بارونى چه طور جاييه، اون هتل نفرت انگيز هميشه خلوت چه رنگايي داره، و اينكه مادر كنار درياى طوفانى چه احساسى داره كه بچه هاش رو نا اميد كرده، از ديدن "درياى آبى".
نهايتا به اين نتيجه ميرسه كه نميتونه به اونها اجازه بده تو دنيا با اين فلاكت به زندگيشون ادامه بدن، و تك تك روى صورت پسرهاى كوچيكش بالش ميذاره تا توى خواب از دنيا برن و بتونن توى اون دنيا هواى همديگه رو داشته باشن.
وحشتناك ترين اتفاقى كه ميتونه براى يك مادر بيفته، چنين نا اميدى اى هست كه منجر به كشتن فرزنداش، جگر گوشه هاى خودش بشه. چطور انسان به جايى ميرسه كه آفريده هاى خودش رو نابود ميكنه، به صرف حمايت از اونها؟
داستان عالى بود و كمكم كرد بيشتر توى ذهن اين مادر قرار بگيرم.كار فوق العاده وحشتناكش رو تأييد نميكنم، اما ميتونم دليلش رو درك كنم. ترجمه آوا قائمى هم عالى بود و خيلى به دلم نشست.