A review by dream_mmdi
شفابخش by Brian Friel

3.0

ف:
"از این به بعد تنها کاری که دارم، دوست داشتن توست ." حتی اگر اشتباه باشد، حتی اگر احمقانه، از روی ضعف، یا ترس یا هرچیز اشتباه دیگری باشد؛ هرگز از تو دست نخواهم کشید.
تو میتوانی من را از زندگی‌ات بیرون کنی، اما نخواهی توانست یادم را از لحظه‌هایت و خاطره ام را از خاطراتت پاک کنی. من آنجا هستم. خواهم ماند. به تارهای قلبت لحیم شده‌ام. با هر ضربان، در رگهایت میگردم و خودم را یادآوری میکنم. رهایی از ممکن نیست. از جانت میکاهم و روحت را خواهم فرسود. همیشه ، هر لحظه. من تو را اینچنین دوست خواهم داشت ...
_______________
یک صندلی ، یک میز ، یک پوستر تبلیغاتی، بطری های آبجو. چهار مونولوگ از سه شخصیت که هر یک به توصیف یک اتفاق خاص از منظر متفاوت میپردازند. در نهایت بیننده نمایش خود باید منطق داستان را به شکل درست بسازد و شکافهای گفته نشده را پر کند، و به این نتیجه برسد چه کسی حقیقت را میگوید.

داستان نمایش، بازخوانی یک شب خاص است. و همچنین داستان های فرعی از چگونگی شکل گیری ارتباط سه شخصیت اصلی داستان . بعد از این که هر شخصیت ، ماجرای آن شب را از زاویه دید خودش بازگو کرد ، فکر کردم این اتفاق چه عجیب و چه آشناست؛ این داشتن زاویه دید شخصی و حق به جانب بودن. ایمان داشتن به اصالت داستان خود و آنرا منحصرا حقیقت محض دانستن.
ما انسانها عجیب به هم شباهت داریم ، حتی در خودخواهی ها و تنگ نظری هایمان. در عشق ورزی ،در حسد، در تمام ترس ها ، جنون و ضعف هایمان. و با اینحال بوالهوسی نیست که خودمان را منحصر به فرد و شگفت انگیز میدانیم؟