Scan barcode
A review by mayamo
The Brain That Changes Itself: Stories of Personal Triumph from the Frontiers of Brain Science by Norman Doidge
5.0
نسخه ی صوتی انگلیسی کتاب رو گوش دادم و تا جایی که میدونم نشر هورمزد به فارسی ترجمه اش کرده، اما من از کیفیت اون ترجمه اطلاع ندارم، به همین علت خلاصه ای از مهم ترین مباحث کتاب رو به صورت ساده و خودمونی در ادامه براتون مینویسم. واضحه که برای مطالعه ی "اثبات علمی" و مثال های بیشتری که این نظریه رو دقیق تر و با جزئیات بیشتر توضیح بدن باید به خود متن مراجعه کنین
انعطافپذیری عصبی یاااااا مغز پلاستیکی دیگه چه صیغه ایه؟
نظریه ی مغز پلاستیکی میگه برخلاف چیزی که دانشمندان مدت ها باور داشتن، مغز ما انعطاف پذیره و حتی بعد از سال های رُشدمون میتونه تغییر کنه. قبلاً فکر میکردن مغزمون وقتی به طور کامل شکل میگیره، دیگه ثابت میمونه و هرچی سنمـون بالاتر میره تنها اتفاقی که براش میفته اینه که رو به زوال و نابودی میره. الان میدونیم که بخاطر انعطاف پذیری عصبی، مغز میتونه خودش رو درمان کنه، با هر تجربه ی فیزیکی و ذهنی تغییر کنه و احیا بشه. دیگه این نظریه به اندازه ای معروف و مقبول شده که برای خیلی از کسایی که توی این رشته مطالعات داشتن ممکنه بدیهی به نظر بیاد، اما همیشه اینطوری نبوده. مهم ترین رویکرد کتاب اینه که کاربرد درمانیِ این خاصیت مغز رو توضیح بده. برای همین پُر از مطالعه ی موردی و داستان های جالب و تکان دهنده از آدم هاییه که به هر دلیلی (مادر زادی یا بر اثر یه حادثـه) دچار آسیب های مغزی شدن و عصب شناس ها به کمک این ویژگی خارق العاده، میتونن بهشون کمک کنن یه زندگی عادی داشته باشن. خوشبختانه، دکتر "نورمن دويج" که خودش یه روانشناسه، به وجه روانشناسیِ قضیه هم خیلی اهمیت داده و همین باعث شد کتاب برای من که دنبال یه متن صرفاً علمی درمورد عصب شناسی نبودم، تا آخرین لحظه جذابیت داشته باشه.
یکی از مهم ترین و سرشناس ترین آدم هایی که توی کتاب باهاش آشنا میشیم، پروفسور مایکل مارزنیچ هست که از پیشگامانِ پژوهش های مربوط به انعطاف پذیری عصبی بوده و هنوز هم در این زمینه فعاله. کلی تمرین خلاقانه برای کمک به کسانی که به هر دلیلی از مشکلات ذهنی رنج میبرن (مثل اختلال استرس پس از سانحه، فوبیا، وسواس و حمله های عصبی) ابداع کرده و همواره این باور رو که "ما تا آخر عمر با همون مغزی زندگی میکنیم که باهاش به دنیا اومدیم" به چالش کشیده.
پیشنهاد میکنم به سایتش حتما سر بزنید: https://www.brainhq.com/
کلی تمرین فکری جالب اینجا هست که برای فعال نگه داشتن مغز خیلی مفیده! همونطور که کتاب هم اشاره میکنه، مغز ما (به طور کُلی بدن ما) از یه قانون خیلی مهم پیروی میکنه: (ازش استفاده کن یا از دستش بده!) یعنی اینکه هر توانایی ذهنی که فکرش رو بکنین (حافظه، محاسبه کردن، قدرت تمرکز و...) به تمرین مداوم نیاز داره برای اینکه از دستش ندین. فعالیت های روزمره، تمرین فکری به حساب نمیان! حتی شغل ثابتی که دارین هم به ندرت شامل تمرین فکری مفید میشه، (البته بستگی به شغل هم داره ولی به طور کلی) چون قبلاً هم با چالش های ذهنی شغلتـون مواجه شدین و تا حدودی بهشون عادت کردین. خبر خوش اینه که حتی کسایی که پا به سن گذاشتن هم با تمرین های مداوم و به چالش کشیدن بدن و ذهنـشون میتونن پیشرفت های قابل توجهی داشته باشن. یکی از داستان های واقعی کتاب مربوط به پیرمردی بود که سال ها پیش بعد از یه سکته ی شدید، تقریباً به طور کامل فلج میشه و پسرش که اتفاقاً عصب شناس بوده به جای اینکه توی بیمارستان رهاش کنه، توی خونه نگهش میداره و شروع میکنه همه چیز رو از اول بهش یاد دادن! درست مثل یه بچه ی کوچیک! با چهار دست و پا راه رفتن و آموزش الفبا شروع میکنه و هر روز مدت زیادی رو به این تمرین ها اختصاص میده. بالاخره پیرمرد میتونه راه بره، حرف بزنه، انقدر بهبود پیدا کنه که سر کار بره و حتی دوباره ازدواج کنه! پسرش شوکه میشه. اون موقع هنوز امکانات عکس برداری از مغز وجود نداشته واسه همین نمیتونست درک کنه که چطور پدرش با همون تمرین ها انقدر بهبود پیدا کرده. با خودش فکر میکنه شاید آسیب مغزی پدرش از همون اول اونقدر شدید نبوده. ولی بعد از مرگ پدرش، مغزش رو کالبد شکافی میکنن و خلاف این قضیه ثابت میشه.
یکی دیگه از مباحث جالب کتاب درمورد خاصیت پلاستیک بودنِ مغز و ارتباطش با سکشوالیتیه. لیبیدو و تمایلات جنسی آدم ها (باز برخلاف چیزی که مدت ها تصور میشده) بسیار انعطاف پذیره و لزوماً چیزی نیست که آدم باهاش متولد شده باشه. تمایلات جنسی در طول زندگی شکل میگیرن و به همین دلیله که از زمان جناب فروید، این همه تاکید شده روی اهمیت نحوه ی رفتار والدین با بچه ها و اینکه چطور میتونه در بزرگسالی روی روابط جنسی اون ها تاثیر بذاره. الان میگیم (یعنی عصب شناس ها میگن) که این انعطاف پذیری توی بزرگسالی هم متوقف نمیشه (گرچه مشخصه که بچه ها نسبت به تاثیرپذیری از اتفاقات اطرافشون حساس ترن) و به همین علته که یه چیزی مثل پورن انقدر میتونه روی تمایلات جنسی آدم ها و توقعاتی که در این زمینه دارن، تاثیر بذاره.
(برای اطلاعات بیشتر در این مورد به کتاب عالیِ Your Brain on Porn مراجعه کنین)
پس اینجوری نیست که مغز پلاستیکی داشتن فقط به نفع بشریت باشه... بستگی داره از چه زاویه ای بهش نگاه کنیم. همین انعطاف پذیریِ مغز علت اصلی تموم اعتیادهاست، اینکه چرا انقدر برامون سخته از تلفن همراهـمون دور بشیم و وقتی گُمش میکنیم انگار یه عضو از بدنمـون رو از دست دادیم! چون از دید مغز انعطاف پذیر واقعا یه عضو از بدنمون رو از دست دادیم! با هر عادتِ جدید، نگاشتِ مغزی تغییر شکل میده و اتفاقاً این تغییر شکل براش از برگشتن به حالت قبلی آسون تره: اعتیاد پیدا کردن از ترک اعتیاد آسون تره.
هرچی از شگفت آوریِ این خاصیت مغز بگم، کم گفتم ولی برای اینکه این ریویوی طولانی از این طولانی تر نشه فقط از قول کتاب میگم که هرچیز "غیرفیزیکی" که با ذهن تجسم یا تجربه میکنیم، آثار فیزیکی به جا میذاره. هر تفکر، وضعیت فیزیکیِ سیناپس های مغزمـون رو در سطح میکروسکوپی تغییر میده و ما در کنار آدم های اطرافمون (فرهنگ و جامعه) بیشتر از چیزی که تصورش رو میکنیم، میتونیم روی مغزمون تاثیر بذاریم
انعطافپذیری عصبی یاااااا مغز پلاستیکی دیگه چه صیغه ایه؟
نظریه ی مغز پلاستیکی میگه برخلاف چیزی که دانشمندان مدت ها باور داشتن، مغز ما انعطاف پذیره و حتی بعد از سال های رُشدمون میتونه تغییر کنه. قبلاً فکر میکردن مغزمون وقتی به طور کامل شکل میگیره، دیگه ثابت میمونه و هرچی سنمـون بالاتر میره تنها اتفاقی که براش میفته اینه که رو به زوال و نابودی میره. الان میدونیم که بخاطر انعطاف پذیری عصبی، مغز میتونه خودش رو درمان کنه، با هر تجربه ی فیزیکی و ذهنی تغییر کنه و احیا بشه. دیگه این نظریه به اندازه ای معروف و مقبول شده که برای خیلی از کسایی که توی این رشته مطالعات داشتن ممکنه بدیهی به نظر بیاد، اما همیشه اینطوری نبوده. مهم ترین رویکرد کتاب اینه که کاربرد درمانیِ این خاصیت مغز رو توضیح بده. برای همین پُر از مطالعه ی موردی و داستان های جالب و تکان دهنده از آدم هاییه که به هر دلیلی (مادر زادی یا بر اثر یه حادثـه) دچار آسیب های مغزی شدن و عصب شناس ها به کمک این ویژگی خارق العاده، میتونن بهشون کمک کنن یه زندگی عادی داشته باشن. خوشبختانه، دکتر "نورمن دويج" که خودش یه روانشناسه، به وجه روانشناسیِ قضیه هم خیلی اهمیت داده و همین باعث شد کتاب برای من که دنبال یه متن صرفاً علمی درمورد عصب شناسی نبودم، تا آخرین لحظه جذابیت داشته باشه.
یکی از مهم ترین و سرشناس ترین آدم هایی که توی کتاب باهاش آشنا میشیم، پروفسور مایکل مارزنیچ هست که از پیشگامانِ پژوهش های مربوط به انعطاف پذیری عصبی بوده و هنوز هم در این زمینه فعاله. کلی تمرین خلاقانه برای کمک به کسانی که به هر دلیلی از مشکلات ذهنی رنج میبرن (مثل اختلال استرس پس از سانحه، فوبیا، وسواس و حمله های عصبی) ابداع کرده و همواره این باور رو که "ما تا آخر عمر با همون مغزی زندگی میکنیم که باهاش به دنیا اومدیم" به چالش کشیده.
پیشنهاد میکنم به سایتش حتما سر بزنید: https://www.brainhq.com/
کلی تمرین فکری جالب اینجا هست که برای فعال نگه داشتن مغز خیلی مفیده! همونطور که کتاب هم اشاره میکنه، مغز ما (به طور کُلی بدن ما) از یه قانون خیلی مهم پیروی میکنه: (ازش استفاده کن یا از دستش بده!) یعنی اینکه هر توانایی ذهنی که فکرش رو بکنین (حافظه، محاسبه کردن، قدرت تمرکز و...) به تمرین مداوم نیاز داره برای اینکه از دستش ندین. فعالیت های روزمره، تمرین فکری به حساب نمیان! حتی شغل ثابتی که دارین هم به ندرت شامل تمرین فکری مفید میشه، (البته بستگی به شغل هم داره ولی به طور کلی) چون قبلاً هم با چالش های ذهنی شغلتـون مواجه شدین و تا حدودی بهشون عادت کردین. خبر خوش اینه که حتی کسایی که پا به سن گذاشتن هم با تمرین های مداوم و به چالش کشیدن بدن و ذهنـشون میتونن پیشرفت های قابل توجهی داشته باشن. یکی از داستان های واقعی کتاب مربوط به پیرمردی بود که سال ها پیش بعد از یه سکته ی شدید، تقریباً به طور کامل فلج میشه و پسرش که اتفاقاً عصب شناس بوده به جای اینکه توی بیمارستان رهاش کنه، توی خونه نگهش میداره و شروع میکنه همه چیز رو از اول بهش یاد دادن! درست مثل یه بچه ی کوچیک! با چهار دست و پا راه رفتن و آموزش الفبا شروع میکنه و هر روز مدت زیادی رو به این تمرین ها اختصاص میده. بالاخره پیرمرد میتونه راه بره، حرف بزنه، انقدر بهبود پیدا کنه که سر کار بره و حتی دوباره ازدواج کنه! پسرش شوکه میشه. اون موقع هنوز امکانات عکس برداری از مغز وجود نداشته واسه همین نمیتونست درک کنه که چطور پدرش با همون تمرین ها انقدر بهبود پیدا کرده. با خودش فکر میکنه شاید آسیب مغزی پدرش از همون اول اونقدر شدید نبوده. ولی بعد از مرگ پدرش، مغزش رو کالبد شکافی میکنن و خلاف این قضیه ثابت میشه.
یکی دیگه از مباحث جالب کتاب درمورد خاصیت پلاستیک بودنِ مغز و ارتباطش با سکشوالیتیه. لیبیدو و تمایلات جنسی آدم ها (باز برخلاف چیزی که مدت ها تصور میشده) بسیار انعطاف پذیره و لزوماً چیزی نیست که آدم باهاش متولد شده باشه. تمایلات جنسی در طول زندگی شکل میگیرن و به همین دلیله که از زمان جناب فروید، این همه تاکید شده روی اهمیت نحوه ی رفتار والدین با بچه ها و اینکه چطور میتونه در بزرگسالی روی روابط جنسی اون ها تاثیر بذاره. الان میگیم (یعنی عصب شناس ها میگن) که این انعطاف پذیری توی بزرگسالی هم متوقف نمیشه (گرچه مشخصه که بچه ها نسبت به تاثیرپذیری از اتفاقات اطرافشون حساس ترن) و به همین علته که یه چیزی مثل پورن انقدر میتونه روی تمایلات جنسی آدم ها و توقعاتی که در این زمینه دارن، تاثیر بذاره.
(برای اطلاعات بیشتر در این مورد به کتاب عالیِ Your Brain on Porn مراجعه کنین)
پس اینجوری نیست که مغز پلاستیکی داشتن فقط به نفع بشریت باشه... بستگی داره از چه زاویه ای بهش نگاه کنیم. همین انعطاف پذیریِ مغز علت اصلی تموم اعتیادهاست، اینکه چرا انقدر برامون سخته از تلفن همراهـمون دور بشیم و وقتی گُمش میکنیم انگار یه عضو از بدنمـون رو از دست دادیم! چون از دید مغز انعطاف پذیر واقعا یه عضو از بدنمون رو از دست دادیم! با هر عادتِ جدید، نگاشتِ مغزی تغییر شکل میده و اتفاقاً این تغییر شکل براش از برگشتن به حالت قبلی آسون تره: اعتیاد پیدا کردن از ترک اعتیاد آسون تره.
هرچی از شگفت آوریِ این خاصیت مغز بگم، کم گفتم ولی برای اینکه این ریویوی طولانی از این طولانی تر نشه فقط از قول کتاب میگم که هرچیز "غیرفیزیکی" که با ذهن تجسم یا تجربه میکنیم، آثار فیزیکی به جا میذاره. هر تفکر، وضعیت فیزیکیِ سیناپس های مغزمـون رو در سطح میکروسکوپی تغییر میده و ما در کنار آدم های اطرافمون (فرهنگ و جامعه) بیشتر از چیزی که تصورش رو میکنیم، میتونیم روی مغزمون تاثیر بذاریم