Take a photo of a barcode or cover
arghoon 's review for:
Kafka on the Shore
by Haruki Murakami
«سعی کردم ریویو بدون اسپویلر باشه ولی اگر میخواید قبل از خوندن کتاب هیچ چیزی درباره اتفاقات کتاب ندونید شاید بهتر باشه متن پایین رو نخونید».
___________________________
سوار ماشین موراکامی میشیم و اوایل مسیر کلی مناظر جالب توجه میبینیم، با سرعت معقول حرکت میکنیم و سرگیجه و حالت تهوع نمیگیریم، ولی در یکسوم پایانی مسیر، موراکی کنترل ماشین رو از دست میده و ما با سرعت زیادی دور خودمون میچرخیم دیگه نمیفهمیم چی به چیه و به مقصد نمیرسیم! خط داستان برای من دقیقا اینطوری بود که توصیف کردم ، خیلی خوب پیش رفت ولی ناگهان از کنترل خارج شد و به تجربه ناخوشایندی تبدیل شد.
اولین مشکلم با کتاب اینه که کافکا پونزده سالشه! برای من پونزده سالگی یعنی واقعا خامی و نفهمی و بیتجربگی در شدیدترین حالتش! ولی این کافکای پونزده ساله به مرحلهای از خودشناسی و درک از محیط رسیده که بنظر میاد ۲۵ تا ۳۰ ساله باشه، علاوه بر این ورزشکار و عضلانی هم هست! از ادبیات و فلسفه هم حسابی سر درمیاره! (بهم بگید که تنها نیستم و شما هم توی پونزده سالگی واقعا پونزده ساله بودین). و این یه چیزیه که منو اذیت میکنه، هیچجای کتاب حرفی ازینکه کافکا خیلی باهوش و جلوافتادهست زده نمیشه و خودش هم مدام غر میزنه که من هیچی از زندگی نمیدونم ولی یکی نیست بگه بچه انقد نق نزن، زیادم میدونی!
یه چیز دیگه که توی ترجمه فارسی حتما سانسور شده (من ترجمه انگلیسی رو خوندم و روان بود و متنش خیلی دشوار نبود) و واقعا توی ذوق میزد پدوفیلیا بود... آخه یه زن ۵۰ ساله با یه پسر ۱۵ ساله؟! (دارم سعی میکنم یادم نیارم که مادرش هم بود تازه.. :|) و این مسئله خیلی عادی جلوه داده شده، مگه چیه؟ خب پونزده سالشه، هورنیه:| . از تجاوز هم دیگه نمیگم که خاطر دوستان مکدر نشه.
بعد از اتمام کتاب نشستم با خودم فکر کردم که چی به چی شد و چندتا از تئوری هایی که روابط داستان رو شرح میدادن خوندم و یکم برام واضح تر شد که دقیقا چه اتفاقی افتاد، بخاطر همین ازینکه داستان در هوا تموم شد گله نمیکنم؛ ولی خب اگه حقیقت رو بخوایم بگیم ، موراکامی واقعا یکسوم آخر کتاب دیگه حوصلهش سر رفت و فقط گفت بله کافکا دیگه برگشت خونشون و تصمیم گرفت پسر خوبی بشه، آقا اینهمه اتفاقات توجیه نشده پس چی؟ هیچی دیگه خودتون هرجور صلاح میدونید نتیجه گیری کنید... .
درنهایت باید بگم که این کتاب مثل یه پارچه سفید با کیفیته که چندتا لکه زشت و بزرگ روش افتاده و سخت میشه از سفیدی و زیبایی پارچه لذت برد چراکه هرچی بیشتر دقت میکنیم اون لکه ها بیشتر به چشم میان.
___________________________
سوار ماشین موراکامی میشیم و اوایل مسیر کلی مناظر جالب توجه میبینیم، با سرعت معقول حرکت میکنیم و سرگیجه و حالت تهوع نمیگیریم، ولی در یکسوم پایانی مسیر، موراکی کنترل ماشین رو از دست میده و ما با سرعت زیادی دور خودمون میچرخیم دیگه نمیفهمیم چی به چیه و به مقصد نمیرسیم! خط داستان برای من دقیقا اینطوری بود که توصیف کردم ، خیلی خوب پیش رفت ولی ناگهان از کنترل خارج شد و به تجربه ناخوشایندی تبدیل شد.
اولین مشکلم با کتاب اینه که کافکا پونزده سالشه! برای من پونزده سالگی یعنی واقعا خامی و نفهمی و بیتجربگی در شدیدترین حالتش! ولی این کافکای پونزده ساله به مرحلهای از خودشناسی و درک از محیط رسیده که بنظر میاد ۲۵ تا ۳۰ ساله باشه، علاوه بر این ورزشکار و عضلانی هم هست! از ادبیات و فلسفه هم حسابی سر درمیاره! (بهم بگید که تنها نیستم و شما هم توی پونزده سالگی واقعا پونزده ساله بودین). و این یه چیزیه که منو اذیت میکنه، هیچجای کتاب حرفی ازینکه کافکا خیلی باهوش و جلوافتادهست زده نمیشه و خودش هم مدام غر میزنه که من هیچی از زندگی نمیدونم ولی یکی نیست بگه بچه انقد نق نزن، زیادم میدونی!
یه چیز دیگه که توی ترجمه فارسی حتما سانسور شده (من ترجمه انگلیسی رو خوندم و روان بود و متنش خیلی دشوار نبود) و واقعا توی ذوق میزد پدوفیلیا بود... آخه یه زن ۵۰ ساله با یه پسر ۱۵ ساله؟! (دارم سعی میکنم یادم نیارم که مادرش هم بود تازه.. :|) و این مسئله خیلی عادی جلوه داده شده، مگه چیه؟ خب پونزده سالشه، هورنیه:| . از تجاوز هم دیگه نمیگم که خاطر دوستان مکدر نشه.
بعد از اتمام کتاب نشستم با خودم فکر کردم که چی به چی شد و چندتا از تئوری هایی که روابط داستان رو شرح میدادن خوندم و یکم برام واضح تر شد که دقیقا چه اتفاقی افتاد، بخاطر همین ازینکه داستان در هوا تموم شد گله نمیکنم؛ ولی خب اگه حقیقت رو بخوایم بگیم ، موراکامی واقعا یکسوم آخر کتاب دیگه حوصلهش سر رفت و فقط گفت بله کافکا دیگه برگشت خونشون و تصمیم گرفت پسر خوبی بشه، آقا اینهمه اتفاقات توجیه نشده پس چی؟ هیچی دیگه خودتون هرجور صلاح میدونید نتیجه گیری کنید... .
درنهایت باید بگم که این کتاب مثل یه پارچه سفید با کیفیته که چندتا لکه زشت و بزرگ روش افتاده و سخت میشه از سفیدی و زیبایی پارچه لذت برد چراکه هرچی بیشتر دقت میکنیم اون لکه ها بیشتر به چشم میان.