Take a photo of a barcode or cover
A review by nimaghr
گذرگاه by محمد جوادی, Justin Cronin
4.0
" To Whom It May Concern "
بعد 5 روز تلاش برای خطور متنی خرد به مغزم و کنکاشی بینهایت بین سلولهای مغزم برای تایید نهایی نمرهای که دادم، به این نتیجه رسیدم که احتمالاً هیچوقت قرار نیست به این نتیجه برسم که چه نمرهای برای جلد اول این مجموعهی بهظاهر عظیم (درمورد داستان باقی جلدها که نظری ندارم ولی حداقل قیافهاش که میخوره عظیم باشه) باید ثبت میکردم.
نتیجتاً فعلا میذارم این 4 ستاره بمونه؛ شاید در آیندهای نزدیک که باقی جلدهارم خوندم، راحتتر بتونم تصمیم بگیرم با این جلد چه باید کرد.
خوندن این کتاب، لذت زیادی رو بههمراه داشت. دلایل زیادی داره ولی یکی از دلیلهاش قطعاً یهویی خوندنش بود. وقتی که مجموعه رو میخریدم - حدود 3 سال پیش - فکر نمیکردم اینقدر زود برم سمتش. ته ذهنم همیشه اینطوری بود که نه، هنوز صبر کن. وقتش نشده. که خب بهنظر وقتش شد و تجربهی جالبی ساخت.
راستی، ریویو اسپویل خاصی نداره و با خیال راحت میتونین بخونین.
حدود 20 روز طول کشید تا اولین صفحهی کتاب به آخرین صفحهی کتاب تبدیل بشه. بخوام دقیقتر بگم، حدود 15 روز طول کشید که کتاب نصف بشه و 5 روز طول کشید که کتاب تموم بشه.
کتابو میشه به 2 بخش تقسیم کرد (حداقل با منطق من). بخش اول مقدمهاس، که 65 درصد اولیهی کتاب رو تشکیل داده؛ و شروع داستان اصلی، که 35 درصد باقیشه.
گذرگاه، شروع میکنه یه میستری خیلی خوبی میسازه. خیلی هم خوب اونو به خواننده میفهمونه. اون حس ترسی که باید رو همون اول کار تو ذهنت میکاره و بعد یکم آروم میگیره. آروم میگیره تا خودشو بهتر معرفی کنه. ولی فکر کنم یه مقدار کمی زیادهروی میکنه تو آروم گرفتن. بعضی قسمتها چیزهایی میگه که اگه با خودت فکر کنی میبینی عه، من 2 صفحه خوندم ولی واقعا نیازی نبود اینارو بخونم.
نمیشه به این صفت کتاب ایراد گرفت، چون خب یجورایی برا همچین کتاب بزرگی لازمه. لازمه درک نسبت به موقعیت موجود رو بالا ببره و خودشو بینقص کنه. خوشبختانه کرونین اینو میدونه و حدشو نمیگذره تا این توصیفات تو رو اذیت کنن (حداقل تو جلد اول که اینطور بوده).
واضح و رک بگم؛ بعد شروع داستان، انتظار نداشتم این اتفاقا بیفتن. انتظار نداشتم داستان به اون سمتی بره که حالا رفته. حتی درواقع نمیدونستم باید انتظار چی رو داشته باشم. برا همین میتونم بگم یجورایی برام قابل حدس نبود و این هم یکم به جذابیت کتاب اضافه کرد.
گذرگاه همون داستانیه که اگه به بیماریها و شیوعشون، به فانتزی (بله یجورابی فانتزی) و علمیتخیلی، به جنگ برای بقا و به داستان رازآلود هیجانی علاقه دارین، باید با کله بپرین تو دنیاش و خودتونو غرقش کنین. تجربهی خوب و جالبیه و پیشنهاد میشه.
بعد 5 روز تلاش برای خطور متنی خرد به مغزم و کنکاشی بینهایت بین سلولهای مغزم برای تایید نهایی نمرهای که دادم، به این نتیجه رسیدم که احتمالاً هیچوقت قرار نیست به این نتیجه برسم که چه نمرهای برای جلد اول این مجموعهی بهظاهر عظیم (درمورد داستان باقی جلدها که نظری ندارم ولی حداقل قیافهاش که میخوره عظیم باشه) باید ثبت میکردم.
نتیجتاً فعلا میذارم این 4 ستاره بمونه؛ شاید در آیندهای نزدیک که باقی جلدهارم خوندم، راحتتر بتونم تصمیم بگیرم با این جلد چه باید کرد.
خوندن این کتاب، لذت زیادی رو بههمراه داشت. دلایل زیادی داره ولی یکی از دلیلهاش قطعاً یهویی خوندنش بود. وقتی که مجموعه رو میخریدم - حدود 3 سال پیش - فکر نمیکردم اینقدر زود برم سمتش. ته ذهنم همیشه اینطوری بود که نه، هنوز صبر کن. وقتش نشده. که خب بهنظر وقتش شد و تجربهی جالبی ساخت.
راستی، ریویو اسپویل خاصی نداره و با خیال راحت میتونین بخونین.
حدود 20 روز طول کشید تا اولین صفحهی کتاب به آخرین صفحهی کتاب تبدیل بشه. بخوام دقیقتر بگم، حدود 15 روز طول کشید که کتاب نصف بشه و 5 روز طول کشید که کتاب تموم بشه.
کتابو میشه به 2 بخش تقسیم کرد (حداقل با منطق من). بخش اول مقدمهاس، که 65 درصد اولیهی کتاب رو تشکیل داده؛ و شروع داستان اصلی، که 35 درصد باقیشه.
گذرگاه، شروع میکنه یه میستری خیلی خوبی میسازه. خیلی هم خوب اونو به خواننده میفهمونه. اون حس ترسی که باید رو همون اول کار تو ذهنت میکاره و بعد یکم آروم میگیره. آروم میگیره تا خودشو بهتر معرفی کنه. ولی فکر کنم یه مقدار کمی زیادهروی میکنه تو آروم گرفتن. بعضی قسمتها چیزهایی میگه که اگه با خودت فکر کنی میبینی عه، من 2 صفحه خوندم ولی واقعا نیازی نبود اینارو بخونم.
نمیشه به این صفت کتاب ایراد گرفت، چون خب یجورایی برا همچین کتاب بزرگی لازمه. لازمه درک نسبت به موقعیت موجود رو بالا ببره و خودشو بینقص کنه. خوشبختانه کرونین اینو میدونه و حدشو نمیگذره تا این توصیفات تو رو اذیت کنن (حداقل تو جلد اول که اینطور بوده).
واضح و رک بگم؛ بعد شروع داستان، انتظار نداشتم این اتفاقا بیفتن. انتظار نداشتم داستان به اون سمتی بره که حالا رفته. حتی درواقع نمیدونستم باید انتظار چی رو داشته باشم. برا همین میتونم بگم یجورایی برام قابل حدس نبود و این هم یکم به جذابیت کتاب اضافه کرد.
گذرگاه همون داستانیه که اگه به بیماریها و شیوعشون، به فانتزی (بله یجورابی فانتزی) و علمیتخیلی، به جنگ برای بقا و به داستان رازآلود هیجانی علاقه دارین، باید با کله بپرین تو دنیاش و خودتونو غرقش کنین. تجربهی خوب و جالبیه و پیشنهاد میشه.