A review by zidaneabdollahi
تربیت احساسات by Gustave Flaubert

5.0

با خواندن مقدمۀ آقای سحابی انتظار این را داشتم که با اثری کلاسیک روبرو نباشم؛ اما هیچوقت فکرش را هم نمیکردم که اثری از نویسندۀ کتاب مادام بوواری، تا این حد متفاوت باشد؛ منظورم از لحاظ توصیفات دقیق و چند صفحه ای یا تشبیهات زیبا و بدیع نیست! بکارگیری این موارد در کنار زیبایی که به اثر میدهد، برای نویسنده ای چون آقای فلوبر عادیست هرچند که در این کتاب اثری استعاره های بی نظیر نیست؛ آنچه کتاب را بنظرم بسیار جذاب میکند، داستان تکان دهندۀ آن است! نه به این معنی که قرار است در داستان اتفاق خاصی بیفتد، بلکه عملاً نشان میدهد قرار نیست هیچ اتفاقی بیفتد ( که همین تکان دهنده است) و زندگی یک آدم شکست خوردۀ احساساتیِ در بند حوادثِ حال را، بدون دید آینده نگرانه، با تفکراتی پوچ و دوستدار تجملات و ظاهرسازی که در آخر به هیچ چیزی جز خود هیچ نمیرسد، نشان میدهد؛ یک نیمچه بورژوازی که مانند بسیاری دیگر خود نمیداند از زندگی چه میخواهد، لحظه ای سرشار از نفرت، ناامیدی و افکار ساختار شکنانه است، اما چند لحظه بعد با وقوع اتفاقی بیخود ناگهان سرشار از امید، عشق و آرزو میشود تا جایی که آرزوی وزیر شدن یا نمایندۀ مجلس شدن را در سر میپروراند! اما جالب آن است که وقتی وارد بطن داستان شدیم، نویسنده کاری میکند که همین شخصیت اصلی احساس همدردی و نزدیکی میکنیم؛ به گونه ای که به فردریک مورو( ضد قهرمان داستان یا همان کاراکتر اصلی) حق های غیر معقولی که از آن خود میپندارد را میدهیم و هنگامی که در اثر حادثه ای بیخود از فردی کینه به دل میگیرد به او همدل میشویم و بیست صفحه بعد هنگام آشتی با همان کاراکتر خوشحال میشویم! بنظر من زیباترین قسمت، فصل آخر داستان بود. هنگامی که نویسنده فردریک را نشان میدهد درحالی که حدود بیست سال پیرتر شده اما در برخورد با معشوقش نشان میدهد از اینکه زندگیش را به هیچ و پوچ، در خیال معشوقی که از آن کس دیگری بود گذرانده حس خاصی (منظورم پشیمانی یا افسوس یا احساساتی این چنین است) جز عشق کامل به معشوق نمیکند و انگار نه انگار چه فرصت هایی را از دست داد! با دوست قدیمی اش به مرور خاطرات میپردازد و باهم به این نتیجه میرسند که «بهترین چیزی که در زندگی نصیبشان شده» رفتن به نشمه خانه ای در دوران دبیرستان بوده که باز هم از ترس از آنجا نیز فرار کردند! همین مسئله نیز به خودی خود نشان میدهد که در زندگی چیزی کسب نکرده و چگونه فرصت های طلایی زندگی را از دست داده است. به همین دلیل بود که در ابتدا گفتم داستان این کتاب چقدر تکان دهنده است!