Take a photo of a barcode or cover
A review by aminbhr
اسب و آدمش by C.S. Lewis
5.0
"اگر زنده باشی شاید بخت با تو یاری کند، اما همهی مردگان مانند هم هستند"
آدم موقع خوندن بعضی داستانها، بعضی کتابها و بعضی مجموعهها احساساتی داره که شاید هیچ کس دیگه نتونه درکش کنه. همین احساسات باعث میشه کتابی که شاید خیلیها اونو معمولی بدونن، برای شما فوقالعاده باشه. نارنیا برای من از این دسته کتاباست که شاید هر کسی نتونه شدت علاقهام رو بهش درک کنه.
اسب و آدمش یک کتاب ساده است، داستان ساده، روایت بسیار روان، توصیفها کاملا قابل لمس و شخصیتهایی که به شدت باورپذیر هستند. اما با همهی اینها دلنشین هم هست. همین سادگی، همین که اینقدر لوئیس خوب داستانگویی میکنه باعث میشه نشه این کتاب رو دوست نداشت.
لوئیس به شدت آدم دقیقی بوده. این رو میشه از روی کتابهاش فهمید. حتی توی انتخاب عنوان کتابش و اینکه خب یک اسب سخنگو هیچ وقت «سوار» نداره، بلکه «آدم» داره. همین ظرافتهای کوچیک باعث میشه آدم به وجد بیاد.
طنز پنهان این جلد از باقی جلدها بیشتر بود و واقعا توی بعضی صحنهها، مثلا اون صحنه شورای مخفی در کاخ تیسروک، اونقدر طنز لطیفی هست که تقریبا امکان نداره لبخند به لب آدم نیاد. واقعا عاشق سبک نوشتن لوئیسم.
اصلان این کتاب خیلی متفاوت بود. بیشتر از اینکه اصلان باشه شبیه یک قدیس دست نیافتنی شده بود. خبری از اون اصلانی که با حضورش باعث گرمی دل همه میشد نیست و گرچه به اندازه اصلانی که توی باقی کتابها خوندم دوستش نداشتم، اما باز هم دوست داشتنی بود. کلا لوئیس جادویی توی شخصیت اصلان قرار داده که نمیشه دوستش نداشت.
پ.ن: چه در سالیان دور گذشته و چه الان، ماجراهای نارنیا رو با ترجمهی آقایان امید اقتداری و منوچهر کریم زاده خوندم و گرچه شاید خواننده در نگاه اول فکر کنه که ترجمهی عجیبیه، اما اگه نسخه انگلیسی کتاب رو خونده باشید احتمالا با من هم عقیده میشید که این ترجمه واقعا لحن و سبک نوشتهی لوئیس رو به بهترین شکل ممکن انتقال داده و واقعا جای دست مریزاد داره.
"یکی از بدترین نتایج برده بودن و کاری را به زور انجام دادن این است که وقتی زور پشت سر شما نباشد، میبینید که قدرت مجبور کردن خودتان را از دست دادهاید"
آدم موقع خوندن بعضی داستانها، بعضی کتابها و بعضی مجموعهها احساساتی داره که شاید هیچ کس دیگه نتونه درکش کنه. همین احساسات باعث میشه کتابی که شاید خیلیها اونو معمولی بدونن، برای شما فوقالعاده باشه. نارنیا برای من از این دسته کتاباست که شاید هر کسی نتونه شدت علاقهام رو بهش درک کنه.
اسب و آدمش یک کتاب ساده است، داستان ساده، روایت بسیار روان، توصیفها کاملا قابل لمس و شخصیتهایی که به شدت باورپذیر هستند. اما با همهی اینها دلنشین هم هست. همین سادگی، همین که اینقدر لوئیس خوب داستانگویی میکنه باعث میشه نشه این کتاب رو دوست نداشت.
لوئیس به شدت آدم دقیقی بوده. این رو میشه از روی کتابهاش فهمید. حتی توی انتخاب عنوان کتابش و اینکه خب یک اسب سخنگو هیچ وقت «سوار» نداره، بلکه «آدم» داره. همین ظرافتهای کوچیک باعث میشه آدم به وجد بیاد.
طنز پنهان این جلد از باقی جلدها بیشتر بود و واقعا توی بعضی صحنهها، مثلا اون صحنه شورای مخفی در کاخ تیسروک، اونقدر طنز لطیفی هست که تقریبا امکان نداره لبخند به لب آدم نیاد. واقعا عاشق سبک نوشتن لوئیسم.
اصلان این کتاب خیلی متفاوت بود. بیشتر از اینکه اصلان باشه شبیه یک قدیس دست نیافتنی شده بود. خبری از اون اصلانی که با حضورش باعث گرمی دل همه میشد نیست و گرچه به اندازه اصلانی که توی باقی کتابها خوندم دوستش نداشتم، اما باز هم دوست داشتنی بود. کلا لوئیس جادویی توی شخصیت اصلان قرار داده که نمیشه دوستش نداشت.
پ.ن: چه در سالیان دور گذشته و چه الان، ماجراهای نارنیا رو با ترجمهی آقایان امید اقتداری و منوچهر کریم زاده خوندم و گرچه شاید خواننده در نگاه اول فکر کنه که ترجمهی عجیبیه، اما اگه نسخه انگلیسی کتاب رو خونده باشید احتمالا با من هم عقیده میشید که این ترجمه واقعا لحن و سبک نوشتهی لوئیس رو به بهترین شکل ممکن انتقال داده و واقعا جای دست مریزاد داره.
"یکی از بدترین نتایج برده بودن و کاری را به زور انجام دادن این است که وقتی زور پشت سر شما نباشد، میبینید که قدرت مجبور کردن خودتان را از دست دادهاید"