A review by mhshokuhi
The Fall of Gondolin by J.R.R. Tolkien

4.0

سقوط گوندولین آخرین کتابی هست که کریستوفر تالکین از مجموعه آثار پدرش در سال ۲۰۱۸ به چاپ رسوند.

این کتاب هیچ محتوای جدیدی نداره. همه بخش‌های اون شامل داستان‌هایی هست که قبلاً در کتاب‌های دیگه منتشر شده‌اند و تقریباً تمامی توضیحاتی که کریستوفر توی کتاب آورده، قبلاً به شکل دیگه (و پراکنده مشخصاً) در کتب دیگه (جلد ۲ و ۴ تاریخ سرزمین میانه و قصه‌های ناتمام) نوشته، خودش هم به این قضیه اشاره می‌کنه. البته هنوز ۳ چیز مرتبط با داستان هست که اینجا نیست (البته تیکه‌های کوتاهی ازش هست، متن کاملشون هم توی جلد ۴ و ۵ تاریخ هست)، یکیشون هم تا به امروز منتشر نشده: منظومه سقوط گوندولین.
این نسخه شعر داستان که زیاد هم ادامه داده نشده، توی جلد ۳ تاریخ بهش اشاره میشه اما متن کاملی ازش تا به امروز چاپ نشده و در دسترس نیست (توی کتاب سقوط گوندولین هم بهش اشاره میشه)، اگه کریستوفر می‌تونست این رو به این کتاب هم اضافه کنه واقعاً عالی می‌شد که حالا در کنار دلایلش که قبلاً توی جلد ۳ تاریخ شرح داده و کهولت سن، درک می‌کنم که چرا سراغش نرفته؛ چیزی هم به داستان اضافه نمی‌کنه که الزامی باشه چاپ شدنش حالا.

به هرحال بخش اصلی این کتاب شامل ۶ مرحله از نوشته شدن داستان هست که به ترتیب و تقریباً بدون وقفه در پشت هم اومدن و خواننده می‌تونه تفاوت هر داستان و نحوه روایت رو در طول زمان ببینه (بدون اینکه بخواد به چند جلد مختلف مراجعه کنه)، کریستوفر هم تا تونسته توضیحاتی اضافه نکرده که بین خوانش فاصله نیوفته.

توضیحات اصلی کریستوفر بعد از این میاد. که به شباهت‌ها و تفاوت‌های این ۶ داستان در طول تاریخ نوشته‌شدنشون پرداخته.

در ادامه سرانجام هر داستان که اصولاً به صورت دست‌نوشته‌های پراکنده و اینها بودن رو کریستوفر دوباره به ترتیب میاره و حالا یه مقدار توضیحات هم در مورد این قضایا میده بینشون و بخش داستانی رو میشه تموم‌شده به حساب آورد.

بعد از اینها، نوبت فهرست اسامی هست که به هیچ عنوان پشت گوش نندازیدش، هم بسیاری از اسامی قدیمی شخصیت‌ها و جاها فرق دارند که اینجا توضیح داده، هم جلوی بعضی مداخل مطالب بسیار مهمی رو آورده که هیچ‌جای کتاب نیستند (مگر تاریخ سرزمین میانه رو خونده باشید)، البته چند مورد هست که اینجا توضیحاتش ناکافیه، فقط و فقط اگر تاریخ سرزمین میانه رو کامل خونده باشید متوجه این تغییرات می‌شید.
برای مثال شخصیتی به اسم آره‌دل (مادر مایگلین) توی داستان نیست، اسم‌های قدیمیش رو داره، اسم‌هایی که فقط توی تاریخ سرزمین میانه گفته شده معادل اسمش بودند و توی اونجا کریستوفر ابراز تأسف کرده که توی سیلماریلیون به اشتباه گذاشته آره‌دل، درستش چیز دیگریست، اینجا هم کلا یادش نبوده اشاره کنه به قضیه، کلا اسم آره‌دل رو بدون توضیح ایگنور کرده؛ و حالا چندتا چیز دیگه، فوقش البته گوگل می‌کنید.

در انتها هم یه خلاصه فشرده از موارد مرتبط (مثلاً آینور، نبرد اشک‌های بی‌شمار و...) که برای پیش‌زمینه داستان لازم هستند اما توی داستان تالکین شرح نداده ارائه شده که تا حد زیادی خواننده رو بی‌نیاز کنه از مراجعه به تاریخ سرزمین میانه یا دیگر کتب.


این کتاب کار بسیار باارزشی هست و دوستش هم دارم، اما شخصاً پیشنهاد نمی‌کنم یک خواننده عادی اون رو بخونه، همون پیشنهادی که برای برن و لوتین می‌کنم (گرچه فرزندان هورین کاملاً قضیه‌اش متفاوت هست و اون رو به شدت پیشنهاد می‌کنم خونده بشه)؛ مگر اینکه قبلش تاریخ سرزمین میانه رو از اول خونده باشه. چرا؟ چون شامل مراحل مختلف آفرینش داستان توی ذهن تالکین هست، کانسپت‌هایی که از زمین تا آسمون فرق دارند (مثلاً فرزند داشتن والار و...)، نه فقط توی داستان، بلکه توی مفاهیم بنیادی اون که واقعاً نیازمند دونستن اون کانسپت‌ها و مراحل قدیمی به شکل درست هست.
کریستوفر خیلی تلاش کرده این کتاب (و برن و لوتین) مستقل باشند و تا حد زیادی هم موفق شده (و هیچکسی هم جز خودش نمی‌تونست به این نتیجه برسه)، اما نمی‌دونم، بنا بر نظر خود کریستوفر در قدیم حس می‌کنم برای خواننده عادی بیشتر از اینکه پاسخ داشته باشه، سوال به وجود میاره که باید مراجعه کنه به تاریخ، از اول بخونه، یا واقعاً همون نسخه نهایی داستان رو (کپی پیست همون چیزی که توی قصه‌های ناتمام اومده و در فارسی به شکل پیوست برای کتاب «فرزندان هورین» نشر روزنه چاپ شده) بخونه + چیزی که توی سیلماریلیون هست، واقعاً کافیه


به هرحال آثار تالکین بسیار زیبا هستند و هر مدلش که گیر بیاد عالیه، واقعاً ازت ممنونیم کریستوفر که این دنیای زیبا رو نگذاشتی از دست بره و بهمون هدیه دادی. اگه اون مشکلی که بالا گفتم براتون مهم نیست، واقعاً لذت‌بخشه خوندن تک تک صفحات این کتاب و هزاران افسوس که نسخه نهایی رو تالکین کامل نکرد، با شکل عالی و بسیار زیبایی که داشت، اگه وصف نبرد و سقوط گوندولین رو نوشته بود، از زیبایی حس می‌کنم فقط می‌تونستیم اشک بریزیم.