You need to sign in or sign up before continuing.
Take a photo of a barcode or cover
harirheidary 's review for:
Crooked Kingdom
by Leigh Bardugo
انکار نمیشه کرد که بسیار لذت بردم، عمیقا جذاب بود و گاهی نمیتونستم زمین بذارمش. ساعتها و ساعتها مشتاقانه کلماتش رو بلعیدم و لذت بردم.
اما، پایانش واقعا بهم نچسبید. به نظر عجولانه و بیظرافت بود. ناگهان در بخش پایانی، نویسنده شروع کرد به توضیح دادن همه چیز، و خیلی به سرعت سعی کرد برنامه و هدف هر فرد رو تا حدی محقق کنه و توضیح بده تا خیالمون راحت شه. من ترجیح میدادم بخشی از این کار رو به عهده ذهن خود خواننده میذاشت. که اصلا آیا اینژ میره سراغ خانوادش؟ چطوری کشتی میخره؟ اصلا شاید قبلش بره تعلیم دریانوردی ببینه؟
ولی نه. خیلی سریع و درهم، یه عالمه تصمیم گرفته شد. اصلا دوست نداشتم.
این موضوع برای بقیهشون هم صدق میکنه.ولی فعلا از این بخش میگذریم.
مرگ ماتیاس.
من حس میکنم نویسنده فکر کرده اگه مرگی توی داستانش نباشه ممکنه مسخره باشه، و زنده موندن همه ممکن نیست. که خب این فکر قابل قبولیه. ولی مرگ ماتیاس خیلی مصنوعی و به زور توی داستان جا شده بود. انگار چون قراره یکی بمیره، رندم یکیو انتخاب کردیم و یه بهونهی سریع براش ساختیم و همین. خیلی خامدستانه بود به قولی. فکر نمیکنم مشکل من مردن این شخصیت باشه، هرچند خیلی دوستش داشتم. مشکل من این بود که هیچ زمینهای براش چیده نشده بود، و صرفا انگار قرعه به نام اون افتاده بود. انگار کسی باید میمرد و فقط چون از نظر احساسی این ناراحت کنندهتر بود، انتخاب شد. منطقیتر نه، ناراحتکنندهتر.
کتاب بسیار خوبی بود و ای کاش که پایانی این چنین عجولانه و بیمنطق نداشت.
اما، پایانش واقعا بهم نچسبید. به نظر عجولانه و بیظرافت بود. ناگهان در بخش پایانی، نویسنده شروع کرد به توضیح دادن همه چیز، و خیلی به سرعت سعی کرد برنامه و هدف هر فرد رو تا حدی محقق کنه و توضیح بده تا خیالمون راحت شه. من ترجیح میدادم بخشی از این کار رو به عهده ذهن خود خواننده میذاشت. که اصلا آیا اینژ میره سراغ خانوادش؟ چطوری کشتی میخره؟ اصلا شاید قبلش بره تعلیم دریانوردی ببینه؟
ولی نه. خیلی سریع و درهم، یه عالمه تصمیم گرفته شد. اصلا دوست نداشتم.
این موضوع برای بقیهشون هم صدق میکنه.ولی فعلا از این بخش میگذریم.
مرگ ماتیاس.
من حس میکنم نویسنده فکر کرده اگه مرگی توی داستانش نباشه ممکنه مسخره باشه، و زنده موندن همه ممکن نیست. که خب این فکر قابل قبولیه. ولی مرگ ماتیاس خیلی مصنوعی و به زور توی داستان جا شده بود. انگار چون قراره یکی بمیره، رندم یکیو انتخاب کردیم و یه بهونهی سریع براش ساختیم و همین. خیلی خامدستانه بود به قولی. فکر نمیکنم مشکل من مردن این شخصیت باشه، هرچند خیلی دوستش داشتم. مشکل من این بود که هیچ زمینهای براش چیده نشده بود، و صرفا انگار قرعه به نام اون افتاده بود. انگار کسی باید میمرد و فقط چون از نظر احساسی این ناراحت کنندهتر بود، انتخاب شد. منطقیتر نه، ناراحتکنندهتر.
کتاب بسیار خوبی بود و ای کاش که پایانی این چنین عجولانه و بیمنطق نداشت.