A review by dream_mmdi
اسیر by Marcel Proust

5.0

حسادت عشق را تشدید می‌کند، از دیدگاه یک عاشق این را می‌گویم"
چقدر با این جمله‌ی کتاب مخالفم، البته در طول کتاب با اتفاقاتی که میوفته، پوچ بودن این جمله ثابت میشه ولی خب تا مارسلِ داستان این رو بفهمه جون خواننده به لب میرسه.
نمیدونم تا حالا توی رابطه‌ی مریض بودید یا نه ، قبلا هم پرسیدم، چندتا جواب هم براش وجود داره ولی کافی نیستن. چون بنظرم بعضی شکلهای رابطه رو توضیح نمیدن.
سوال اینه : واقعا چرا چرا چرا و چی باعث میشه توی رابطه‌‌ای که با پارتنرتون درش خوشحال نیستید باقی بمونید؟
چرا وقتی وارد رابطه با کسی می شید می خوایید تغییرش بدید؟ مگه عاشق شدن در نهایت چیزی غیر از پذیرفتن یک فرد همون‌جوریه که هست؟
........
اسم کتاب به درست‌ترین شکل مناسب انتخاب شده و کل محتوای این جلد رو همین کلمه‌ی " اسیر" برامون فاش میکنه.
توی این جلد مارسل با آلبرتین هم‌خونه میشه( علی رغم تمام شک و تردید‌هاش توی جلد قبل) و با حسادت و عشق بیمارگونه‌اش اون و خودش رو رنج میده .
مثل بقیه جلدها، این کتاب هم پره از توصیفات باشکوه، جزییات ظریف و لطیف، پره از حس های واقعی و شخصیت پردازی که نظیرش رو توی رمانهای داستایفسکی فقط میشه دید. لطیف لطیف لطیف تا اعلاترین حد تصور بشر.
خوندن( شنیدن) این کتاب در مورد خود من حداقل باعث شده دقتم بیشتر بشه و بتونم به هر اتفاق اطرافم جور عمیق‌تر توجه کنم و ازش ساده نگذرم.
قسمتهایی از کتاب هست که مارسل داره صورت و بدن آلبرتین رو توصیف میکنه ، حالتهای خواب و بیداریش رو .وقتی میخنده، وقتی چشم باز میکنه، وقتی حرف میزنه، تاب موهاش، رنگ چشمهاش، حالت دست و پاهایش... با این قسمتهای کتاب خیلی گریه کردم. دلم برای عزیزانم خیلی تنگ شد. دلم سوخت که چرا وقتی بودن با دقت نگاهشون نکردم. چرا من نمیتونم ازشون همچین تصویری که مارسل از البرتین، حتی وقتی غایبه، توی ذهنش بازسازی می کنه، از خواهر و مامانم بازسازی کنم. هزار با کاش و هزار بار حسرت