Take a photo of a barcode or cover
challenging
emotional
sad
tense
medium-paced
Plot or Character Driven:
Character
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Complicated
Diverse cast of characters:
N/A
Flaws of characters a main focus:
Yes
Dark and chilling, with strongly drawn characters. Would be the most audacious children's book I'd read recently except that I just read Susan Cooper's Seaward.
I checked this book out from the library in fourth grade and elements of the story have stuck with me ever since. I couldn't remember the title for the life of me and have lightly searched for it from time to time over the years and was finally able to figure out what it was! Now I'm interested in going back and re-reading it as an adult.
6/10
Five sixteen-year-old orphans get transported to a location filled with just stairs, a water source, and a machine that deposits food. They are made to undergo a psychological experiment that test what it means to be human.
Read to understand just how far a Pavlov experiment can go
Five sixteen-year-old orphans get transported to a location filled with just stairs, a water source, and a machine that deposits food. They are made to undergo a psychological experiment that test what it means to be human.
Read to understand just how far a Pavlov experiment can go
The OG Hunger Games. This is likely the book that catalyzed my interest in dystopian sci-fi literature way back in the 4th grade (and who knows, maybe planted a seed that would later become a degree in psychology). It was a pleasure to re-read after all these years. And while parts of it read as problematic these days (alright, dude, we get it, Blossom is fat, which is apparently so repugnant a character flaw that it needs to be mentioned even more than her actual repugnant character flaws), the story overall holds up. It is a pretty common type of story at this point, but there's enough unique qualities about it that it stands well enough on its own, As with one of my favorite books, Neuromancer, I wonder if we'll ever get a movie adaptation in the post-Hunger Games world. Not sure there's room for it but I'd still love to see someone try.
Five orphans in a dystopian future find themselves in a mysterious facility filled with little more than a David-Bowie-slash-Labyrinth level of stairs.
A reread, back from when I was in middle school. I was terrified that this book wasn't as good as I remembered; it was one of the books that saved me as a kid. (More than Human was the other, although I did read rather a lot of The Hobbit as well.)
I'm an adult now, and a writer, and I savored every word of this.
Recommended if you grew up as the "weird" kid, the one with their head in a book all the time.
A reread, back from when I was in middle school. I was terrified that this book wasn't as good as I remembered; it was one of the books that saved me as a kid. (More than Human was the other, although I did read rather a lot of The Hobbit as well.)
I'm an adult now, and a writer, and I savored every word of this.
Recommended if you grew up as the "weird" kid, the one with their head in a book all the time.
A friend lent this to me--one of his favorites from growing up. It's set in a barely-described dystopian future, and five sixteen-year-old orphans from state homes find themselves in a huge place, filled with nothing but stairs and a few landings. One landing contains a machine that dispenses food, but only if they figure out and perform a "dance" in a certain pattern, changing it with hints (withholding of food) by the machine. Until the time where it becomes apparent, to at least one of them, that the conditioning the machine has forced them into is leading them to turn on each other.
Nowadays, when dystopian fiction is prevalent, it's fairly obvious where the story is going, but it's still well-written and disturbing. And was probably even more so in 1974 when it was first published, and in the 1980s when my friend probably read it. I wanted more on what happened to the characters after the book is over, but that would've lessened the impact--and speaks, I think, to the writing, that in such a short book and really without a ton of character development, it was still enough that I wanted to stay with them a while longer.
Incidentally, while the ISBN on the book I read is the one above, the cover is not. It's the really horrible 1991 cover illustration with a girl leading a boy up some stairs away from the other three on the landing with the machine. Accurate to the story, but total turn-off...if it hasn't made the awful covers blog, it should!
Nowadays, when dystopian fiction is prevalent, it's fairly obvious where the story is going, but it's still well-written and disturbing. And was probably even more so in 1974 when it was first published, and in the 1980s when my friend probably read it. I wanted more on what happened to the characters after the book is over, but that would've lessened the impact--and speaks, I think, to the writing, that in such a short book and really without a ton of character development, it was still enough that I wanted to stay with them a while longer.
Incidentally, while the ISBN on the book I read is the one above, the cover is not. It's the really horrible 1991 cover illustration with a girl leading a boy up some stairs away from the other three on the landing with the machine. Accurate to the story, but total turn-off...if it hasn't made the awful covers blog, it should!
Brilliant look at behavioral psychology. A thriller. It is young adult, but adults will like it as well.
۳.۵ از ۵
خانهی پلههای یک نمونهی کامل از اون کتابهاییه که جدا از اینکه داری از خوندن کتاب لذت میبری یا نه اعتیاد آوره و تا تمومش نکنی یا حداقل نفهمی چه اتفاقی داره میافته نمیتونی ببندیش. راسیتش برای نوشتن ریویوی این کتاب چندین بار نوشتم و پاک کردم چون نمیدونم از کجا باید شروع کنم و راجع به چیا حرف بزنم ( و این برای منی که همیشه حرف برای زدن دارم کمی عجیبه). کتاب برای من به شدت اعتیادآور و کِشنده بود ولی اجازه بدید قبل از اینکه از داستان و تجربهی خودم بگم چیزی رو راجع به خود کتاب بگم! در کمال ناباوری متوجه شدم این کتاب اثر یکی از نویسندگان معاصر علمی تخیلی ( که اصلا هم کم نیستن) نیست. خانهی پلهها در سال ۱۹۷۴ نوشته شده و یه جورایی جزو ادبیات کلاسیک ما به حساب میاد و این چیزیه که حتی بیشتر از خود داستان کتاب شکّهام کرد.
بذارید خودم رو تبرئه کنم! میدونم خیلیهاتون که این موضوع رو میدونستید ( یا سال دقیقش رو نمیدونستید ولی در کل جزو کتابهای قدیمی محسوبش میکردید) پیش خودتون میگید که خب معلومه که این کتاب قدیمی بود تو باید از فضای کتاب این موضوع رو میفهمیدی! بذارید در دفاع خودم و تمام کسایی که با فهمیدن این موضوع شکّه شدند بگم که من نمیدونم از کجا و چطور ولی کاملا و حقیقتا باور داشتم که این کتاب برای سال ۲۰۱۵ یا ۲۰۱۶ باشه و این چیزی بود که حتی قبل از اینکه بدون این کتاب چه موضوعی داره و توی چه ژانریه تصور میکردم پس توی ناخودآگاه ذهنم همه چیز رو با دنیای فعلی تطابق میدادم و تکنولوژیها رو کاملا مدرن و امروزی تصور میکردم. چیزی که میخوام بگم در واقع اینه: این کتاب زمان نداره! یعنی با گذر زمان کهنه یا قدیمی نشده و به نظر من این موضوع واقعا خارقالعاده و جذابه که کتابی که راجع به فطرت تغییر ناپذیر انسان بود درست مثل محتواش تغییر ناپذیر و سفت و سخت بوده. نمیدونم شاید زیادی دارم این موضوع رو بزرگ میکنم ولی بالاخره این برداشت من از کتاب بوده و قرار نیست همهی ما یک تجربهی یکسان از خوندن یه کتاب داشته باشیم و فکر میکنم این چیزیه که من رو عاشق کتابها کرده.
داستان خانهی پلهها یه داستان ترسناک، ناراحتکننده و بینهایت جالبه. ابدا نمیخوام بگم که موضوع نویی داره (هرچند احتمالا توی زمان خودش خیلی نو بوده) اما یه داستان خوب لزوما یه داستان جدید نیست… بعضی چیزا مثل سرکه هر چی بمونن غنی تر میشن!!! این کتاب برای منی که توی سال ۲۰۱۹ خوندمش قدری کلیشهای و قابل پیشبینی بود به گذشتهی شخصیتها اشارهای نشده بود و پایان جالبی هم نداشت ولی چند تا نکتهی مثبت داشت که بیانصافیه اگه بیاهمیت از کنارشون بگذریم اول اینکه نثر روون و خوبی داشت که به نظر من یکی از رکنهای اساسی برای انتخاب یه کتاب خوبه. دومیش مختصر و مفید بودن کتاب بود. هر جایی که حس میکردم روند کتاب کمی داره کند میشه و ممکنه خمیازهام بگیره سریع روند داستان عوض میشد و سرحال نگهام میداشت. سوم تعلیق معرکهی کتاب بود که انگار من خواننده رو توی یه حباب بزرگ ولی نازک نگه داشته هم همزمان که دارم کتاب رو میخونم ذهنم درگیر اینه که اگه این حباب بترکه چه اتفاقی میافته و یه جورایی استرسش رو دارم و در آخر هم باید بگم کتابی که بتونه حس ترس گرسنگی نگرانی خشم و بیچارگی رو اینقدر راحت به خواننده القا کنه کتاب خوبیه.
خانهی پلههای یک نمونهی کامل از اون کتابهاییه که جدا از اینکه داری از خوندن کتاب لذت میبری یا نه اعتیاد آوره و تا تمومش نکنی یا حداقل نفهمی چه اتفاقی داره میافته نمیتونی ببندیش. راسیتش برای نوشتن ریویوی این کتاب چندین بار نوشتم و پاک کردم چون نمیدونم از کجا باید شروع کنم و راجع به چیا حرف بزنم ( و این برای منی که همیشه حرف برای زدن دارم کمی عجیبه). کتاب برای من به شدت اعتیادآور و کِشنده بود ولی اجازه بدید قبل از اینکه از داستان و تجربهی خودم بگم چیزی رو راجع به خود کتاب بگم! در کمال ناباوری متوجه شدم این کتاب اثر یکی از نویسندگان معاصر علمی تخیلی ( که اصلا هم کم نیستن) نیست. خانهی پلهها در سال ۱۹۷۴ نوشته شده و یه جورایی جزو ادبیات کلاسیک ما به حساب میاد و این چیزیه که حتی بیشتر از خود داستان کتاب شکّهام کرد.
بذارید خودم رو تبرئه کنم! میدونم خیلیهاتون که این موضوع رو میدونستید ( یا سال دقیقش رو نمیدونستید ولی در کل جزو کتابهای قدیمی محسوبش میکردید) پیش خودتون میگید که خب معلومه که این کتاب قدیمی بود تو باید از فضای کتاب این موضوع رو میفهمیدی! بذارید در دفاع خودم و تمام کسایی که با فهمیدن این موضوع شکّه شدند بگم که من نمیدونم از کجا و چطور ولی کاملا و حقیقتا باور داشتم که این کتاب برای سال ۲۰۱۵ یا ۲۰۱۶ باشه و این چیزی بود که حتی قبل از اینکه بدون این کتاب چه موضوعی داره و توی چه ژانریه تصور میکردم پس توی ناخودآگاه ذهنم همه چیز رو با دنیای فعلی تطابق میدادم و تکنولوژیها رو کاملا مدرن و امروزی تصور میکردم. چیزی که میخوام بگم در واقع اینه: این کتاب زمان نداره! یعنی با گذر زمان کهنه یا قدیمی نشده و به نظر من این موضوع واقعا خارقالعاده و جذابه که کتابی که راجع به فطرت تغییر ناپذیر انسان بود درست مثل محتواش تغییر ناپذیر و سفت و سخت بوده. نمیدونم شاید زیادی دارم این موضوع رو بزرگ میکنم ولی بالاخره این برداشت من از کتاب بوده و قرار نیست همهی ما یک تجربهی یکسان از خوندن یه کتاب داشته باشیم و فکر میکنم این چیزیه که من رو عاشق کتابها کرده.
داستان خانهی پلهها یه داستان ترسناک، ناراحتکننده و بینهایت جالبه. ابدا نمیخوام بگم که موضوع نویی داره (هرچند احتمالا توی زمان خودش خیلی نو بوده) اما یه داستان خوب لزوما یه داستان جدید نیست… بعضی چیزا مثل سرکه هر چی بمونن غنی تر میشن!!! این کتاب برای منی که توی سال ۲۰۱۹ خوندمش قدری کلیشهای و قابل پیشبینی بود به گذشتهی شخصیتها اشارهای نشده بود و پایان جالبی هم نداشت ولی چند تا نکتهی مثبت داشت که بیانصافیه اگه بیاهمیت از کنارشون بگذریم اول اینکه نثر روون و خوبی داشت که به نظر من یکی از رکنهای اساسی برای انتخاب یه کتاب خوبه. دومیش مختصر و مفید بودن کتاب بود. هر جایی که حس میکردم روند کتاب کمی داره کند میشه و ممکنه خمیازهام بگیره سریع روند داستان عوض میشد و سرحال نگهام میداشت. سوم تعلیق معرکهی کتاب بود که انگار من خواننده رو توی یه حباب بزرگ ولی نازک نگه داشته هم همزمان که دارم کتاب رو میخونم ذهنم درگیر اینه که اگه این حباب بترکه چه اتفاقی میافته و یه جورایی استرسش رو دارم و در آخر هم باید بگم کتابی که بتونه حس ترس گرسنگی نگرانی خشم و بیچارگی رو اینقدر راحت به خواننده القا کنه کتاب خوبیه.
That was an incredibly disturbing take on the psychological process of operant conditioning. Skinnerian theories taken to a dystopian extreme. Wow. Kids read this?