You need to sign in or sign up before continuing.

3.52 AVERAGE

adventurous mysterious medium-paced
Plot or Character Driven: A mix
Strong character development: No
Loveable characters: No
Diverse cast of characters: Complicated
Flaws of characters a main focus: Yes
adventurous challenging medium-paced
Plot or Character Driven: Character
Strong character development: Yes
Loveable characters: Complicated
Diverse cast of characters: Yes
Flaws of characters a main focus: Complicated

I am so confused
challenging dark mysterious reflective tense fast-paced
Plot or Character Driven: Character
Strong character development: Complicated
Loveable characters: Complicated
Diverse cast of characters: No
Flaws of characters a main focus: Yes

This was so enthralling and wonderful to listen to. I highly recommend it. It has the weight and feel and Shakespeare, but the language is far more modern. The translator did an amazing job of keeping the rhythm of the original German poetry in the English. 

puh, also ein leichter Einstieg in ein Buch ist definitiv was anderes. aber nach und nach hatte man immer mehr Spaß am lesen und man vertieft sich doch irgendwie in die Geschichte. aber trotzdem mag ich den doctor Faust nicht als Charakter. lesenswert auf jedem Fall, aber einmal genügt
dark fast-paced

وقتی میخوندمش خیلی دوستش داشتم.
adventurous mysterious reflective medium-paced
Plot or Character Driven: A mix
Strong character development: Yes
Loveable characters: Yes
Diverse cast of characters: Yes
Flaws of characters a main focus: Complicated

به‌نام حضرت مفیستوفلس که حضورش شاهکاری را رقم زد و همراهی‌اش تکامل فاوستی‌را!

حرف زدن از تراژدی فاوست به‌شخصه برای من کاری بسیار دشوار و طاقت‌فرسا است. اولا اینکه نقد این شاهکار ادبیات نه در توان من حقیر است و نه‌اینکه توانایی این را دارم که افکار و احساسات آشفته و نامنظم خود را به‌نظم درآوردم تا چیزهایی را که حس می‌کنم و می‌دانم به‌کلمات تبدیل کنم.

تاثیری که خواندن فاوست گوته بر من گذاشت از چند منظر قابل توجه بود:
۱. لحظه‌به‌لحظه کتاب در شگفتی مطلق از تونایی قلم گوته. گوته تسلط به‌شدت بالایی روی ادبیات کلاسیک، دین مسیحیت، اساطیر کلاسیک داشته. گوته حدود ۵۷ سال(گمانه‌زنی) از زندگی خود را صرف نوشتن این شاهکار عظیم کرده و آنطور که عیان است کتابی خلق کرده که جزو ستون‌های اساسی ادبیات جهان است. تسلط ماورایی گوته بر اساطیر یونان، رم، ژرمنی و... مخصوصا در کتاب دوم که تمام اطلاعات اساطیری خود را روی دایره ریخته بود انگشت‌به‌دهانم رها کرده بود.
پ.ن: اینجا بود که ترجمه سعید جوزی به‌نجات خواننده از گمراهی و ابهام می‌شتافت. واقعا پاورقی‌ها و پانوشت‌های ایشان غنی و ارزشمند بودند.

۲. حضور پررنگ مفیستوفلس به‌عنوان خدمتکار شیطان در داستان و همراهی او با کاراکتر اصلی ما یعنی دکتر فاوست به‌شدت برای زیباتر کردن و به‌بلوغ رساندن داستان لازم و ضروری بود. در ابتدای داستان ما با دکتر فاوست سالخورده طرف هستیم که مدارج علمی عالی را طی کرده و دیگر چیزی او را خوشحال نمی‌کند. در آرزوی غلبه بر توانایی‌های محدود بشری و لذت و مسرتی‌ست که از کسب تمامی علوم جهان، از قبیل طبیعی و فراطبیعی، جادو و ... به‌دست آورد. در همین حین است که قبل از شروع کتاب در پیشگفتار در آسمان‌ها، ما در بهشت با حضور خدا، فرشتگان مقرب، و پیشکار شیطان یعنی مفیستوفلس آشنا می‌شویم. خداوند مفیستوفلس را برای آزمایش بنده خود یعنی دکتر فاوست به‌زمین راهی می‌کند. نکته جالبی که در این‌بخش‌ بود نگاه خداوند به‌مفیستوفلس بود، و به‌هیچ‌عنوان نگاه سیاه و سفیدی نبود. خدا مفیستوفلس را منبع شر مطلق نمی‌دانست. گوته سعی کرده بود در تمام کتاب افکار خود و تغییرات فکری و روحی خود را از زبان کاراکتر‌های کتاب به‌خواننده عرضه کند. مفیستوفلس در قالب انسانی به‌زمین می‌آید و سعی در وسوسه کردن دکتر فاوست دارد. در نهایت دکتر فاوست معامله را قبول کرده و در عوض شادی زمینی و لذت‌های دنیوی، روح خود را به‌مفیستوفلس عرضه می‌دارد. داستان نمایشنامه ما از همینجا شروع می‌شود. دکتر فاوست با مفیستوفلس به‌جاهای مختلفی سفر می‌کند و چیز‌ها و احساسات جدیدی را تجربه می‌کند. گناه‌های زیادی را مرتکب می‌شود، قتل می‌کند، عاشق می‌شود، شهوت‌رانی می‌کند و ...
کتاب اول با تراژدی مارگارت(گرتشن) پایان می‌یابد. مفیستوفلس با اینکه از طریق فاوست دامن مارگارت را به‌گناه آلوده کرده بود، ولی در نهایت به‌خاطر عشق پاک مارگارت به‌فاوست و ممانعت کردن مارگارت برای نجات جان خویش از چنگال مرگ توسط فاوست و مفیستوفلس بخشیده می‌شود و روحش به‌بهشت عروج می‌کند.

کتاب دوم کتابی بود به‌غایت سنگین‌تر و عمیق‌تر از کتاب اول. نیازمند زمان بیشتر و دقت و تمرکز فراوان. همانطور که بالاتر گفتم، تو گویی گوته تمامی دانش و اطلاعات کلاسیک، دینی، و اساطیری خود را روی دایره ریخته بود تا خوانندگان را متحیر سازد. گاها از سرعت زیاد بخش دوم گله‌مند بودم و می‌گفتم ای‌کاش بعضی حوادث کامل‌تر بیان می‌شدند و به‌جای کمیت حوادث، گاها کیفیت حوادث ارتقا پیدا می‌کرد. این صرفا نظر شخصی من بود درباره کتاب دوم. فاوست چیزهای زیادی را تجربه کرد ولی باز هیچ‌کدام به‌او شادی عمیق درونی را اعطا نکرد. چه‌عشق مارگارت، چه‌عشق شهوت‌انگیز هلن تروایی و چه خیلی چیز‌های دیگر. در‌نهایت متوجه شد که خدمت به‌بشریت، حتی شده کاری بسیار حوصله‌سر‌بر و خسته‌کننده باشد، درونش جرقه لذت‌بخشی را روشن می‌کند.
در‌نهایت هم به‌گفته خود گوته فاوست دقیقا ۱۰۰ ساله را داریم که با نگرانی آماده مرگ است. به‌کوری دچار می‌شود و با چشمانی کور هنوز هم دلواپس خدمت به‌مردم است. در نهایت فاوست هم‌به‌خاطر دعاهای مارگارت که در‌ بهشت هست گناهانش آمرزیده می‌شود. و مفیستوفلس مجدد ناکام از به‌چنگ آوردن روحی دیگر به‌دوزخ برمی‌گردد.
به‌نظرم نباید به‌همین سادگی از نقش و تاثیر مفیستوفلس گذر کرد. به‌زعم خویش ما تکامل فاوست رو به‌طرز زیادی مدیون مفیستوفلس هستیم. تجاربی را که‌فاوست کسب کرد، احساسات جدیدی را که لمس کرد، حسادت، تنفر، عشق و ... و همه‌وهمه را سپاسگزارم حضور حضرت مفیستوفلس هستیم.
۳. رفته رفته ما در این تراژدی از نگاه سیاه و سفید به مسئله خیر و شر فاصله می‌گرفتیم و به‌سمت نگاهی می‌رفتیم که مسائل را به‌صورت طیف می‌دید نه صرفا دو نقطه متقابل و متضاد. می‌شد تاثیر دوران زندگی فاوست را در این کتاب به‌وضوح دید. دوران گذری از که نشانه‌هایی از رنسانس و بعد‌ها دوران مدرن را می‌شود در آن به‌وضوح دید.(یا حتی قرون وسطی که دوران زندگی دکتر فاوست اصلی است که اینطور گفته می‌شود که گوته از آن الهام گرفته)

همانگونه که بالاتر هم اشاره کردم، حرف زدن از فاوست برای بسیار دشوار است. افکارم نامنظم و آشفته است و نمی‌توانم به‌طرز منظمی افکارم را منثور کنم. در گروه هم‌خوانی که داشتیم نظراتی برای غالب بخش‌ها می‌نوشتم و نظرات و احساساتی بودند که حین خواندن فاوست به‌من دست می‌داد، ولی به نوشتن مجدد آن کلمات در اینجا علاقه‌ای ندارم.

درباب ترجمه هم بارها حین آپدیت نکاتی را متذکر می‌شدم، با وجود ترجمه‌های بزرگانی چون به‌آذین، مبشری، و حدادی که ترجمه‌های زیبا و شاعرانه‌ای هم هستند، من جدیدترین ترجمه این اثر از سعید جوزی نشر گل‌آذین را که مستقیم از آلمانی ترجمه شده و دارای پانوشت‌های فراوان و غنی هست انتخاب کردم و پیش بردم. به‌شدت از ترجمه راضی بودم. به‌نظرم وجود پانوشت برای این اثر مخصوصا در کتاب دوم از اوجب واجبات بود.

در پایان تشکر و قدردانی می‌کنم از گروه هم‌خوانی تراژدی فاوست که با وجودش چیزهای زیادی بهم یاد داد و منم جایی رو داشتم که افکار آشفته خودم رو تخلیه کنم. ممنونم از تک‌تک اعضای گروه، به‌ویژه شقایق عزیز که زحمات خیلی زیادی از قبیل بودجه‌بندی برحسب سه‌ترجمه به‌آذین، جوزی و انگلیسی، پیدا کردن مطالب مرتبط و تصاویر مرتبط جالبی که برای هر بخشی وجود داشت.

امتیاز من به‌این اثر بزرگ: ۵ از ۵

the devil wasn’t the bad guy in this story

3.5/5