Scan barcode
rosalind's review against another edition
dark
emotional
reflective
sad
medium-paced
- Plot- or character-driven? Character
- Strong character development? No
- Loveable characters? It's complicated
- Diverse cast of characters? No
- Flaws of characters a main focus? Yes
4.0
starscarlet76's review
challenging
dark
emotional
slow-paced
- Plot- or character-driven? Character
- Strong character development? It's complicated
- Flaws of characters a main focus? Yes
5.0
jbelsham's review
challenging
dark
emotional
medium-paced
- Plot- or character-driven? Character
- Strong character development? It's complicated
- Loveable characters? No
- Diverse cast of characters? No
- Flaws of characters a main focus? Yes
4.0
angelikareadsavariciously's review against another edition
4.0
It made me feel unsettled, but not in a bad way. It was very perspective-driven, which leaves some loose ends, but it works really well here.
irishgalmaeve's review against another edition
3.0
Well written but personally don't think it's Brian Friel's best work
jessrock's review against another edition
4.0
This play consists of four monologues from three people, one of whom is Frank Hardy, faith healer; and the other two of whom are his wife Grace and his manager Teddy. They each recount the same tale in very different ways, and it's often the variations in the retelling that's more interesting than the story itself. They would go into small towns in Wales, Scotland, England, and Ireland, performing faith healings on people who are so desperate they'll try anything even though they hate themselves for trying. Frank is painted as really having a gift, but most of the gift consists in knowing in advance whether anything will happen on a given night - although when it does happen, people really do get healed. The play is somewhat subtle in that I enjoyed it while I read it, but didn't think it was anything too amazing, but some of the images have really stuck with me and keep replaying themselves in my head.
alicihonest's review against another edition
2.0
Two stars because Frank's monologues are practically poetry. Only two stars because ..... what?.... ? I don't think it's as deep as it's wants to be, but I also think it's one of those plays that really does just have to be seen.
leslie_ann_thornton's review
emotional
reflective
medium-paced
- Plot- or character-driven? Character
- Diverse cast of characters? No
3.5
dream_mmdi's review against another edition
3.0
ف:
"از این به بعد تنها کاری که دارم، دوست داشتن توست ." حتی اگر اشتباه باشد، حتی اگر احمقانه، از روی ضعف، یا ترس یا هرچیز اشتباه دیگری باشد؛ هرگز از تو دست نخواهم کشید.
تو میتوانی من را از زندگیات بیرون کنی، اما نخواهی توانست یادم را از لحظههایت و خاطره ام را از خاطراتت پاک کنی. من آنجا هستم. خواهم ماند. به تارهای قلبت لحیم شدهام. با هر ضربان، در رگهایت میگردم و خودم را یادآوری میکنم. رهایی از ممکن نیست. از جانت میکاهم و روحت را خواهم فرسود. همیشه ، هر لحظه. من تو را اینچنین دوست خواهم داشت ...
_______________
یک صندلی ، یک میز ، یک پوستر تبلیغاتی، بطری های آبجو. چهار مونولوگ از سه شخصیت که هر یک به توصیف یک اتفاق خاص از منظر متفاوت میپردازند. در نهایت بیننده نمایش خود باید منطق داستان را به شکل درست بسازد و شکافهای گفته نشده را پر کند، و به این نتیجه برسد چه کسی حقیقت را میگوید.
داستان نمایش، بازخوانی یک شب خاص است. و همچنین داستان های فرعی از چگونگی شکل گیری ارتباط سه شخصیت اصلی داستان . بعد از این که هر شخصیت ، ماجرای آن شب را از زاویه دید خودش بازگو کرد ، فکر کردم این اتفاق چه عجیب و چه آشناست؛ این داشتن زاویه دید شخصی و حق به جانب بودن. ایمان داشتن به اصالت داستان خود و آنرا منحصرا حقیقت محض دانستن.
ما انسانها عجیب به هم شباهت داریم ، حتی در خودخواهی ها و تنگ نظری هایمان. در عشق ورزی ،در حسد، در تمام ترس ها ، جنون و ضعف هایمان. و با اینحال بوالهوسی نیست که خودمان را منحصر به فرد و شگفت انگیز میدانیم؟
"از این به بعد تنها کاری که دارم، دوست داشتن توست ." حتی اگر اشتباه باشد، حتی اگر احمقانه، از روی ضعف، یا ترس یا هرچیز اشتباه دیگری باشد؛ هرگز از تو دست نخواهم کشید.
تو میتوانی من را از زندگیات بیرون کنی، اما نخواهی توانست یادم را از لحظههایت و خاطره ام را از خاطراتت پاک کنی. من آنجا هستم. خواهم ماند. به تارهای قلبت لحیم شدهام. با هر ضربان، در رگهایت میگردم و خودم را یادآوری میکنم. رهایی از ممکن نیست. از جانت میکاهم و روحت را خواهم فرسود. همیشه ، هر لحظه. من تو را اینچنین دوست خواهم داشت ...
_______________
یک صندلی ، یک میز ، یک پوستر تبلیغاتی، بطری های آبجو. چهار مونولوگ از سه شخصیت که هر یک به توصیف یک اتفاق خاص از منظر متفاوت میپردازند. در نهایت بیننده نمایش خود باید منطق داستان را به شکل درست بسازد و شکافهای گفته نشده را پر کند، و به این نتیجه برسد چه کسی حقیقت را میگوید.
داستان نمایش، بازخوانی یک شب خاص است. و همچنین داستان های فرعی از چگونگی شکل گیری ارتباط سه شخصیت اصلی داستان . بعد از این که هر شخصیت ، ماجرای آن شب را از زاویه دید خودش بازگو کرد ، فکر کردم این اتفاق چه عجیب و چه آشناست؛ این داشتن زاویه دید شخصی و حق به جانب بودن. ایمان داشتن به اصالت داستان خود و آنرا منحصرا حقیقت محض دانستن.
ما انسانها عجیب به هم شباهت داریم ، حتی در خودخواهی ها و تنگ نظری هایمان. در عشق ورزی ،در حسد، در تمام ترس ها ، جنون و ضعف هایمان. و با اینحال بوالهوسی نیست که خودمان را منحصر به فرد و شگفت انگیز میدانیم؟