Take a photo of a barcode or cover
adventurous
challenging
emotional
mysterious
slow-paced
If you listen to it it's very wordy and takes forever
adventurous
emotional
hopeful
medium-paced
Plot or Character Driven:
A mix
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Yes
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
Yes
What a wonderful read! The word that comes to mind with this book is rich. Whether it's the world-building, the characters, the setting.. just spilling off the page. I felt fully immersed in the world, the overarching themes of self-discovery and how loss can mould us but we can also mould it were just explored so well. So many beautifully, explosive scenes alongside thunderously, subtle moments. The reveals kept on coming and truly I don't know that I saw any of them coming.
I feel Hafsah Faizal did such an incredible job in her character work and their interpersonal relationships, the characters were layered and even when you didn't agree with some of the things they did/ have done you understood them. I haven't even spoken on the romance which was just the slowest of slow burns in the best way possible. Also, her writing is just special - writers that put the words in such a way that it has a magic in itself. Needless to say if you have not picked this one up yet I implore you to give it a go!
I feel Hafsah Faizal did such an incredible job in her character work and their interpersonal relationships, the characters were layered and even when you didn't agree with some of the things they did/ have done you understood them. I haven't even spoken on the romance which was just the slowest of slow burns in the best way possible. Also, her writing is just special - writers that put the words in such a way that it has a magic in itself. Needless to say if you have not picked this one up yet I implore you to give it a go!
adventurous
medium-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Yes
adventurous
dark
medium-paced
Plot or Character Driven:
Plot
Strong character development:
Yes
Loveable characters:
Yes
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
Yes
I wanted to like this book but I picked it up as I was moving so it was hard to focus on reading it and I was lost a lot of the time. Would love to give it another shot!
“He knew that look, that feeling. To watch a loved one suffer. To know one could have done so much but can now do nothing at all.
It was the feeling that made him stop feeling.”
این کتاب دقیقاً همون چیزی بود که نیاز داشتم. نصف دلیل اینکه تا این حد ازش خوشم اومد این بود که زمان درستی خوندمش. اما در حقیقت یکی از اون کلیشههای طولانی بود که توی جلد رایتینگاستایل قشنگ و زمانبندی مناسب فرو رفته. اثبات این که کتابهای خوب حتماً لازم نیست همهچیزشون جدید باشه.
علاوهبر اون اینکه نویسنده، از دید من هیچ وقتی روی شخصیتپردازی شخصیتهای فرعی نذاشتهبود. هرچند دو تا شخصیت اصلی شخصیتپردازی خیلی خوبی داشتن و شناختن ویژگیهاشون تحمیلشده بنظر نمیرسید.(لعنتی، یک ماه چرت و پرت نوشتن توی امتحانا مشخصاً روی استفادهم از کلمهها تأثیر گذاشته -_-) ولی بذارید به این وصلش کنم که من از اینکه بتونم فکر نویسنده رو بخونم بدم میاد، و توی این کتاب به وضوح میتونستم ببینم که نویسنده فکر میکرده با توضیح دادن بکاستوری شخصیتها میتونه خلأ شخصیتپردازی فرعیها رو پُر کنه. ولی خب نتونسته. تمام تلاشش رو روی دو تا شخصیت اصلی گذاشته و بقیه رو ول کرده به امون خدا. البته میشه تصور کرد که بقیهی شخصیتها از همون کلیشههاییان که توی هر اسکوادی میبینیم، ولی دلم میخواست یه کم فرق کنن با اونا. پتانسیل متفاوت بودنو داشتن.
دیگه اینکه چقد جملههاش در مورد برابری حقوق زن و مرد کلیشهای بود. احساس میکنم نویسنده کتاب رو کامل نوشته و بعد یکی بهش گفته که تو شاید موازین فمینیستی رو رعایت کردی توش، اما راجعبهش “حرف” نزدی، اونم چند تا از این جملههایی که همه همهجا میگن رو با چسبنواری چسبونده به متن داستان.(همونطور که گفتم، انتخاب کلماتم توی این ریویو کاملاً تحت تأثیر یک ماه امتحان دادنه.)
و با این اوصاف، چرا من این کتاب رو دوست داشتم؟ در یک کلام، زرق و برق.
اول اینکه این کتاب به خوبی تونسته فرهنگ عرب رو توی یه داستان فانتزی جا بده، طوری که خیلی خیلی به جذابیت کتاب کمک کرده و پوشش قشنگی برای کلیشههای مطرحشده توی داستانه. دوم اینکه رایتینگاستایل نویسنده از نظر من یکی از بهترینهاست. داستانش رو مثل یه خواننده میشناسه، نه اونجوری که توی سر خودش در جریانه. بنابراین میزان دقیق توضیحاتی که توی کتاب جا میده رو میدونه. میدونه کجا کدوم کلمه رو به کار ببره، کجا از معادل عربی استفاده کنه، کجا برای تأثیرگذاری بیشتر یه جمله رو وِرْسوار بنویسه.(عمیقاً متأسفم اما کلمهای که براش به کار میره رو نمیدونم. شاید چون توی کتاب دیگهای ندیدمش یا اگرم دیدم یادم نمیاد.) و اینا در ظاهر مسائل کوچیکیان اما زرق و برقی که ازش صحبت میکنم همیناس که باعث میشه تمام اون اشکالهای بالا رو بذارم کنار و بگم این کتاب رو دوست داشتم. چیزی که اخیراً توی کتابای یانگادالت خیلی کم میبینم؛ یه دلیل، که باعث بشه تمام نکات منفی رو بذارم کنار.
درنهایت، آیا این کتاب ارزش اون همه هایپ و تعریفی که دورش گرفته رو داره؟ به عقیدهی من نه. اما در نوع خودش کتاب خوبیه که به نفْس “اشکال نداشتن” بیشتر میپردازه تا درست کردن اون اشکالها. اشکالی نداره که یکی از شخصیتها از خودش متنفره، اشکالی نداره که یکی دیگه از بقیه متنفره. و این بنظرم چیزیه که بیشتر از ظاهر، داستان رو از تماماً کلیشهای بودن نجات میده. اینکه سعی نمیکنه چیزی رو تغییر بده. همهچیز رو همونطور که هست میپذیره و میخواد که منم همین کار رو بکنم. انگار که خود کتاب داره با من حرف میزنه: من یه کلیشهی گولزنندهم و این اشکالی نداره.
It was the feeling that made him stop feeling.”
این کتاب دقیقاً همون چیزی بود که نیاز داشتم. نصف دلیل اینکه تا این حد ازش خوشم اومد این بود که زمان درستی خوندمش. اما در حقیقت یکی از اون کلیشههای طولانی بود که توی جلد رایتینگاستایل قشنگ و زمانبندی مناسب فرو رفته. اثبات این که کتابهای خوب حتماً لازم نیست همهچیزشون جدید باشه.
علاوهبر اون اینکه نویسنده، از دید من هیچ وقتی روی شخصیتپردازی شخصیتهای فرعی نذاشتهبود. هرچند دو تا شخصیت اصلی شخصیتپردازی خیلی خوبی داشتن و شناختن ویژگیهاشون تحمیلشده بنظر نمیرسید.(لعنتی، یک ماه چرت و پرت نوشتن توی امتحانا مشخصاً روی استفادهم از کلمهها تأثیر گذاشته -_-) ولی بذارید به این وصلش کنم که من از اینکه بتونم فکر نویسنده رو بخونم بدم میاد، و توی این کتاب به وضوح میتونستم ببینم که نویسنده فکر میکرده با توضیح دادن بکاستوری شخصیتها میتونه خلأ شخصیتپردازی فرعیها رو پُر کنه. ولی خب نتونسته. تمام تلاشش رو روی دو تا شخصیت اصلی گذاشته و بقیه رو ول کرده به امون خدا. البته میشه تصور کرد که بقیهی شخصیتها از همون کلیشههاییان که توی هر اسکوادی میبینیم، ولی دلم میخواست یه کم فرق کنن با اونا. پتانسیل متفاوت بودنو داشتن.
دیگه اینکه چقد جملههاش در مورد برابری حقوق زن و مرد کلیشهای بود. احساس میکنم نویسنده کتاب رو کامل نوشته و بعد یکی بهش گفته که تو شاید موازین فمینیستی رو رعایت کردی توش، اما راجعبهش “حرف” نزدی، اونم چند تا از این جملههایی که همه همهجا میگن رو با چسبنواری چسبونده به متن داستان.(همونطور که گفتم، انتخاب کلماتم توی این ریویو کاملاً تحت تأثیر یک ماه امتحان دادنه.)
و با این اوصاف، چرا من این کتاب رو دوست داشتم؟ در یک کلام، زرق و برق.
اول اینکه این کتاب به خوبی تونسته فرهنگ عرب رو توی یه داستان فانتزی جا بده، طوری که خیلی خیلی به جذابیت کتاب کمک کرده و پوشش قشنگی برای کلیشههای مطرحشده توی داستانه. دوم اینکه رایتینگاستایل نویسنده از نظر من یکی از بهترینهاست. داستانش رو مثل یه خواننده میشناسه، نه اونجوری که توی سر خودش در جریانه. بنابراین میزان دقیق توضیحاتی که توی کتاب جا میده رو میدونه. میدونه کجا کدوم کلمه رو به کار ببره، کجا از معادل عربی استفاده کنه، کجا برای تأثیرگذاری بیشتر یه جمله رو وِرْسوار بنویسه.(عمیقاً متأسفم اما کلمهای که براش به کار میره رو نمیدونم. شاید چون توی کتاب دیگهای ندیدمش یا اگرم دیدم یادم نمیاد.) و اینا در ظاهر مسائل کوچیکیان اما زرق و برقی که ازش صحبت میکنم همیناس که باعث میشه تمام اون اشکالهای بالا رو بذارم کنار و بگم این کتاب رو دوست داشتم. چیزی که اخیراً توی کتابای یانگادالت خیلی کم میبینم؛ یه دلیل، که باعث بشه تمام نکات منفی رو بذارم کنار.
درنهایت، آیا این کتاب ارزش اون همه هایپ و تعریفی که دورش گرفته رو داره؟ به عقیدهی من نه. اما در نوع خودش کتاب خوبیه که به نفْس “اشکال نداشتن” بیشتر میپردازه تا درست کردن اون اشکالها. اشکالی نداره که یکی از شخصیتها از خودش متنفره، اشکالی نداره که یکی دیگه از بقیه متنفره. و این بنظرم چیزیه که بیشتر از ظاهر، داستان رو از تماماً کلیشهای بودن نجات میده. اینکه سعی نمیکنه چیزی رو تغییر بده. همهچیز رو همونطور که هست میپذیره و میخواد که منم همین کار رو بکنم. انگار که خود کتاب داره با من حرف میزنه: من یه کلیشهی گولزنندهم و این اشکالی نداره.
adventurous
slow-paced
Plot or Character Driven:
Character
Strong character development:
Complicated
Loveable characters:
No
Diverse cast of characters:
Yes
Flaws of characters a main focus:
Complicated
I couldn’t connect with the characters of this book. The plot was very long and dragged out and the end is disappointing. This book is one long treasure hunt and once they find the treasure the book ends. So many things happened that just didn’t make sense like with nasir and zafira and nasir and Altair and the silver witch. I did like the setting of this book in the Middle East. I won’t be reading the next book
I wanted to like this so badly but it was so dull that it made it incredibly difficult for me to do. I'll be 1000% honest and say that I only finished it because of the flecks of romance here and there but I wouldn't have otherwise.